با مشکلات مقابله کن


همین “الان” زندگی کن



با شکست رو به رو شو

آیا سخت در حال تلاش هستی؟

 

بپرس ” آیا این درست است؟ “

سرگذشت خودت یا تفکراتت

” آیا این کاملا درست است؟ ”


به بیرون از “نقشهایت” گام بردار

در تسخیر آنها نباش


پایان دنباله رو بودن

پایان رنج

” قبول کن ” یا ” تغییر بده



” زندگی ” در این لحظه است

وگرنه بغیر از آن تقلا به جنگ است

میان گذشته و آینده
 

از ” حال ” بیشتر لذت ببر

از زندگی بیشتر لذت ببر

 

با مشکلاتت زندگی کن

ببار تا سرانجام متوقف شوی

رودخانه ها عجله ای ندارند

” بهار می آید – و گیاهان خود به خود رشد می کنند “

با کودکان قلدر چگونه برخورد کنیم ؟

با کودکان قلدر چگونه برخورد کنیم ؟

قلدري، مجموعه‌اي از رفتارها و گفتارهاي عمدي و تكراري است كه با هدف آسيب ‌رساندن، مسخره يا تحقير كردن فرد قرباني انجام شود.

قلدري، مجموعه‌اي از رفتارها و گفتارهاي عمدي و تكراري است كه با هدف آسيب ‌رساندن، مسخره يا تحقير كردن فرد قرباني انجام شود. در قلدري معمولا بين دو كفه قدرت فرد قرباني و فرد قلدر تعادلي وجود ندارد و كودك قلدر قدرت بيشتري نسبت به فرد قرباني دارد...

قلدري‌‌هاي شايع در مدارس - به خصوص مدارس پسرانه - معمولا در سال‌هاي اولي و مياني دوران ابتدايي شروع مي‌شود و در مقطع راهنمايي و اوايل دبيرستان به اوج مي‌رسد و در سال‌هاي آخر دبيرستان به تدريج كاهش مي‌يابد. 

قلدري مي‌تواند به صورت‌هاي مختلفي چون قلدري جسمي، كلامي و هيجاني ديده شود. در فرم قلدري فيزيكي، فرد قلدر با كتك زدن، هل دادن، لگد زدن و... به فرد قرباني آسيب مي‌رساند. در قلدري كلامي نيز كودك با توهين، مسخره يا صدا كردن فرد قرباني با اسامي و اصطلاحات نامناسب، وي را مورد آزار قرار مي‌دهد. 
فرم ديگري از قلدري كه در دختران شايع‌تر است، قلدري غيركلامي يا هيجاني است. به اين صورت كه فرد قلدر به صورت غيرمستقيم به فرد قرباني حمله مي‌كند يعني بر ضد او شايعه‌پراكني كرده و ذهن ساير بچه‌ها را نسبت به وي خراب مي‌كند و باعث طردشدن‌اش‌ مي‌شود.
نوع جديدي از قلدري، قلدري اينترنتي است كه با استفاده از كامپيوتر براي فرد قرباني پيام‌هاي آنلاين، ايميل‌هاي نامناسب يا تصاوير مستهجن مي‌فرستند. معمولا قلدري در مجموعه‌اي كه شامل فرد قلدر (يا گروه افراد قلدر)، فرد قرباني و مشاهده‌گر است، رخ مي‌دهد. زماني رفتار قلدرانه صورت مي‌گيرد كه مجموعه‌اي از مشكلات تعاملي بين كودك، خانواده، گروه دوستان، مدرسه و اجتماع محيط را براي بروز رفتار قلدرانه مناسب مي‌كند. غالبا كودكان قلدر سرسخت، پرخاشگر، قانون‌گريز و بدون كنترل تكانه هستند. همچنين آنها كودكان فعالي هستند كه به خشونت و پرخاشگري با ديد مثبت نگاه مي‌كنند و به دنبال جلب توجه سايرين هستند. در گذشته تصور مي‌شد افراد قلدر عمدتا افرادي تنها و با اعتمادبه‌نفس پايين هستند در حالي كه امروزه خلاف اين موضوع ثابت شده است. دوستان اين كودكان نيز غالبا متشكل از بچه‌هايي هستند كه به رفتارهاي خشونت‌آميز، ديد خوب و مثبتي دارند و خودشان نيز درگير رفتارهاي مشابه‌اند. معمولا محيط خانواده چنين كودكاني گرم و دلسوزانه نيست و والدين يا منفعل و بدون انضباط خاص يا برعكس بسيار خشن و با روش‌هاي انضباطي خشن و شديد هستند. در بسياري از موارد والدين مدلي براي رفتارهاي مشابه در كودكان قلدر هستند. كودكاني كه معمولا در معرض قلدري قرار مي‌گيرند كودكاني حساس، منزوي و با اعتمادبه‌نفس پايين هستند كه از نظر اجتماعي منزوي و در مدرسه و كلاس تنها هستند. مسلما هر چقدر اين كودكان تنهاتر باشند بيشتر مورد حمله رفتارهاي مخرب سايرين قرار مي‌گيرند ضمن اينكه كسي نيست كه از آنها حفاظت و پشتيباني كند.
موجب تقويت قلدري نشويم
مساله ديگر، كساني هستند كه شاهد قلدري و زورگويي فرد قلدر بر قرباني هستند. در اين صورت وقتي فرد قرباني نياز به كمك دارد به رغم اطلاع از اين مساله به كمك او نمي‌شتابند. آنها معمولا در حاشيه ايستاده و خود را در جريان قلدري دخالت نمي‌دهند. اگرچه به نظر مي‌رسد فعالانه به فرد قلدر كمك نمي‌كنند اما با سكوت‌، خنده و عدم مداخله‌شان رفتار فرد قلدر را تقويت مي‌كنند. اين مساله بيشتر در مدارسي كه نظارت بر كودكان كمتر است و ارتباط نزديكي بين دانش‌آموزان و اولياي مدرسه برقرار نيست اتفاق مي‌افتد. در صورتي كه مسوولان مدرسه بر اين باور باشند كه رفتارهاي قلدرانه امري موقتي و بي‌اهميت است، بيشتر شاهد اين‌گونه رفتارها هستيم. آنچه بايد بدانيد اين است كه قلدري امر قابل اغماضي نيست كه بتوان از كنارش گذشت. در صورت عدم تشخيص يا ناديده گرفتن آن و مداخله نكردن در جريان قلدري مي‌تواند اثرات سوء طولاني هم براي فرد قلدر و هم فرد قرباني داشته باشد.
اين علايم را جدي بگيريد
علايمي كه در قربانيان قلدري به وجود مي‌آيد و بايد به آنها دقت زيادي كرد مي‌تواند شامل موارد زير باشد. 
1. امتناع كودك از رفتن به مدرسه (يا به محلي كه با فرد قلدر روبه‌رو مي‌شود) با دلايل ناكافي 
2. افت نمرات 
3. امتناع از تنها رفتن يا پياده رفتن به مدرسه 
4. پاره شدن و خاكي شدن لباس‌ها
5. آثار ضرب و جرح روي بدن
6. نياز به پول بيشتر يا برداشتن پول بدون اجازه
7. گرسنگي شديد بعد از مدرسه
8. ترس
9. اضطراب
10. كابوس‌هاي شبانه
11. حملات خشم و عصبانيت
12. گوشه‌گيري و كم شدن وسايل شخصي 




راه‌حل چيست؟

براي اينكه بتوان اين كودكان را كنترل كرد بايد مداخلاتي عليه قلدري در چند سطح اعمال نمود. به عنوان نمونه در سطح مدارس، مربيان و مسوولان مدارس بايد از اين پديده قلدري و عوارض آن آگاه باشند. نظارت خود را هنگام زنگ تفريح و ورزش و ناهار كودكان افزايش دهند و به محض شناسايي فرد قلدر با وي برخورد جدي کنند. بنابراين بايد فرد قلدر شناخته شده و جلوي رفتارهاي او گرفته شود. همچنين مي‌توان براي رويارويي با قلدري سياست‌هايي همچون طرح‌ريزي قوانين مدرسه و تنبيه?هاي ناشي از سرپيچي و نقض قوانين، ايجاد راه‌هاي ارتباطي بين كودكان و مشاوران مدرسه برنامه‌ريزي كرد تا كودك قرباني يا فرد شاهد به محض مواجهه با اين امر به آنها مراجعه كند.

والدين كودك نيز بايد به دنبال علايمي كه كودك مورد قلدري قرار گرفته است، باشند و به صورت مستقيم از او بپرسند كه آيا مورد بدرفتاري قرار مي‌گيرد يا خير. به كودك خود روش‌هاي برخورد با قلدري و ايستادن در مقابل فرد قلدر را آموزش دهند. همچنين كودك بايد بتواند با والدين، معلمان و مشاوران در اين مورد صحبت كرده و از آنها كمك بخواهد. والدين بايد بكوشند با آموزش مهارت‌هاي اجتماعي و دوست‌يابي، اعتماد به نفس كودك را افزايش داده و تعداد دوست‌هاي او را افزايش دهند. با اين روش‌ها مي‌توان پيشاپيش جلوي وقوع اين حادثه را گرفت. از طرفي هم بايد به كودكان آموزش داد كه در صورت مشاهده اين رفتار براي ساير كودكان به راحتي از كنار آن نگذرند بلكه با حمايت كودك قرباني و اطلاع دادن به مسوولان مدرسه جلوي تكرار اين رفتار را بگيرند. در نهايت بهترين استراتژي براي مقابله با قلدري، گزارش دادن آن است.

 

مقابله با اضطراب ورزشی

بسیاری از ورزشکاران بهترین عملکرد خود را در تمرینات نشان می‌دهند امّا به هنگام مسابقه و رقابت دچار احساس خفگی و نوعی واماندگی می‌گردند. اگر این اتفاق در مورد شما نیز صادق است ناراحت نباشید زیرا با انجام چند کار ساده می‌توانید بر این اضطراب فایق آیید. 
احساس خفگی چنین توصیف می‌شود: کاهش کارایی به دلیل مقدار زیادی استرس ادراک شده. به واژه «ادراک شده» توجه کنید. واژه کلیدی در این تعریف همین است. به خاطر بسپارید که استرس فقط در ذهن شما زندگی می‌کند و به شیوه‌ای که شما یک موقعیت یا وضعیت را تعبیر می‌کنید. به عبارت دیگر، این شرایط خارجی نیستند که باعث استرس می‌شوند بلکه شیوه تفکر ما درباره یک رویداد است که احساس استرس، اضطراب و ترس را به وجود می‌آورد. برای ورزشکاری که در حین مسابقه دچار احساس خفگی و واماندگی می‌شود دانستن این نکته حائز اهمیت بسیار است که می‌تواند افکاری را که درباره آن رویداد دارد کنترل کند. آیا به شکست یا کمبود اطمینان به توانایی‌های خود فکر می‌کنید؟ در این صورت، این گونه تفکرات منفی غالباً به اضطراب، عصبی بودن و تنش می‌انجامد. در یک چنین محیطی که درون خود ساخته‌اید چگونه انتظار عملکرد خوبی از خود دارید؟ 
مربیان سنتی معمولاً به ورزشکار کمک می‌کنند تا درک کند چرا چنین افکار و احساساتی درونش رشد یافته و سپس سعی می‌کنند که این فرایند را اصلاح کنند یا تغییر دهند امّا معمولاً توفیق چندانی به دست نمی‌آورند. علتش این است که دانستن این که چرا چنین افکاری برمی‌خیزد ممکن است جالب باشد امّا دانستن پاسخ این سوال، لزوماً برای غلبه بر مشکل کافی نیست.

پیش از رویداد این را بدانید که دلشوره‌ها و دلهره‌های پیش از مسابقه، طبیعی هستند و آن‌ها را بپذیرید. به مقابله با احساس عصبی بودن و اضطراب خود نپردازید. فکر نکنید که حالتی که دارید ناشی از ترس است. ترشح آدرنالین، عادی است و بخشی از آمادگی طبیعی بدن شما برای مسابقه است. به آن توجه کنید امّا روی آن تمرکز نکنید. پس از شروع مسابقه، این احساس فروکش خواهد کرد. هم از نظر بدنی و هم از لحاظ ذهنی آمادگی داشته باشید. همیشه در فاصله زمانی مناسبی قبل از رویداد در محل حاضر باشید زیرا عجله در رسیدن به محل باعث افزایش استرس می‌شود. قبل از مسابقه بدن خود را کاملاً گرم کنید. حرکات کششی انجام دهید. از قواعد مسابقه آگاه باشید و لباس مناسب به تن کنید. 
برای چند دقیقه به تصویر سازی ذهنی بپردازید. راحت و آسوده تنفس کنید، چشم‌هایتان را ببندید و تجسّم کنید که همه کارها به خوبی پیش می‌رود و شما عملکرد خوبی دارید. این مثبت صحبت کردن با خود می‌تواند روحیه شما را تغییر دهد. با وجودی که ورزشکاران باید انعطاف‌پذیری کافی برای واکنش در طول مسابقه را داشته باشند امّا شما باید با یک راهبرد کلّی در مورد شیوه مسابقه دادن وارد صحنه شوید. راهبرد شما می‌تواند ساده (مثل نگهداری یک ریتم یکنواخت) یا پیچیده باشد.

در حین رویداد بر روی کاری که در دست دارید تمرکز کنید نه نتیجه آن. حواس خود را متوجه حال حاضر کنید و از فکر کردن به خیلی جلوتر یا پایان کار خودداری نمائید. 
اگر متوجه شدید که افکار منفی به سراغتان آمده و یا به منفی صحبت کردن با خود پرداخته‌اید، متوقف شوید و فقط بر روی تنفس‌تان تمرکز کنید. تمرکز بر روی ریتم تنفس، به طور خودکار شما را به حال حاضر برمی‌گرداند. لبخند زوری بزنید. این یک واقعیت است. اگر با افکار منفی دست و پنجه نرم کنید و نمی‌توانید از شرّش خلاص شوید، فقط کافیست خودتان را مجبور به لبخند زدن کنید، حتی برای چند ثانیه. این عمل ساده، برای یک لحظه، روحیه شما را تغییر خواهد داد و شاید این همان زمانی باشد که شما نیاز داشتید تا به حالت عادی برگردید. 
طوری مسابقه دهید که انگار نتیجه‌اش برایتان مهم نیست. اگر گرفتار افکار منفی شوید و انتظار بدترین نتیجه یا شرایط را داشته باشید، غیر ممکن است که بتوانید حداکثر توانائی‌هایتان را بروز دهید. اگر طوری مسابقه دهید که انگار نتیجه‌اش برایتان مهم نیست، در این صورت می‌توانید آرامش داشته باشید و از مسابقه و رقابت لذت ببرید.

پس از رویداد مسابقه را مرور کنید و عملکردهای خوبتان را به یاد آورید. بر روی اقدامات، افکار و رفتارهایی که به شما در عملکردتان کمک کردند تمرکز کنید. به چیزهایی که مانع عملکرد خوبتان شدند نیز توجه کنید امّا به سرعت فکر آن‌ها را از سر بیرون کنید. این همانند اصل اجتناب از مانع در رانندگی است: به جایی که می‌خواهید بروید نگاه کنید، نه جایی که نمی‌خواهید بروید. هنگامی که بر روی چاله تمرکز کنید به ناچار درون آن می‌افتید. تمرکز بر روی جنبه‌های منفی رویداد به پیشرفت شما در آینده کمک نمی‌کند. به جای آن، بر روی زمان‌هایی که «موفق بودید» تمرکز کنید. این نوعی تمرین ذهنی برای مواقعی است که به تمرین مهارت‌هایی می‌پردازید که در رویداد بعدی مورد استفاده قرار خواهند گرفت. برنامه تمرین خود را طوری طراحی کنید که شرایط شبیه به مسابقه را برایتان شبیه‌سازی کند. تیم‌ها و باشگاه‌ها معمولاً چنین تمریناتی می‌کنند. اگر عادت داشتید که همیشه تنها تمرین کنید، پیوستن به یک گروه به نحوی که بتوانید این نوع شبیه‌سازی را انجام دهید را در نظر بگیرید. موثرترین تمرین آن است که شرایطی که در مسابقه با آن روبرو می‌شوید را شبیه‌سازی کند. متاسفانه مربیان معمولاً مانع می‌شوند تا ورزشکار بر واماندگی و احساس خفگی خود در حین مسابقه غلبه کند. آن‌ها معمولاً به طور ناخواسته، با سعی در تشویق کردن ورزشکار، الگوی واماندگی را تقویت می‌کنند. مثلاً به ورزشکار می‌گویند «ضربه بعدی خیلی حساس است». این گونه حرف‌ها تنها باعث افزایش فشاری که ورزشکار برای انجام عملیات حس می‌کند می‌گردد. 
به یاد داشته باشید که اگر از الگوی افکار منفی، قبل و در حین مسابقه، آگاه باشید می‌توانید بر حس واماندگی خود فایق آیید. افکار منفی در صورت تداوم، همچون یک گلوله برفی می‌غلطند و می‌غلطند و بزرگتر و بزرگتر می‌شوند. اگر خود را در چنین گردابی یافتید، فقط وجود آن افکار را بپذیرید و بگذارید بروند. بر روی تنفس‌تان تمرکز کنید و طوری بازی کنید که انگار از آن لذت می‌برید. در این صورت است که علیرغم شکست‌ها و ناکامی‌هایی که گاه به گاه پیش می‌آید باز هم ازمسابقه و رقابت لذت خواهید برد.

نیازهای یک نوجوان

نیازهای یک نوجوان

 

اولویت پیدا کردن ارتباط اجتماعی و کسب پایگاه‏ فراخانوادگی

نوجوان در مقایسه با فرد بزرگسال باید ارتباطات‏ اجتماعی نوی را شکل دهد و یا آنها را بسازد و این ناشی از خروج‏ او از دوره کودکی و رویکرد او به بزرگسالی است.

کودک دبستانی‏ و پیش‏دبستانی مهم‏ترین پایگاه اجتماعی خود را خانواده می‏داند به‏ همین سبب تنها تلاشی که ممکن است در زمینه موقعیت اجتماعی‏ خود داشته باشد،داشتن یک موقعیت مطمئن و رضایت‏بخش در خانواده است.شاید برای کودک دبستانی،فراتر از خانواده تنها معلم به عنوان یک فرد اجتماعی اهمیت داشته باشد.او پس از خانواده تلاش می‏کند در نظر معلم موقعیت خوبی داشته باشد. ولی برای نوجوان،ترک موقعیت خانوادگی و کسب موقعیت‏ اجتماعی،آن هم در میان دوستان و افراد همسن و سال،اهمیّت‏ ویژه‏ای دارد.

نوجوان می‏خواهد پایگاهی فراتر از خانواده در میان‏ همسن و سالهای خود بیابد.ازاین‏رو احتیاج دارد که اطلاعات‏ لازم برای داشتن چنین موقعیتی را کسب کند.مهم‏ترین منبع‏ اطلاعاتی برای نوجوان،دوستان همسن و سال خود او هستند و نوجوان ناگزیر است در مدرسهء آنان تعلیم ببیندکسب اطلاعات‏ در مدرسه رسمی،بیشتر نیاز فردای نوجوان را تأمین می‏کند.در حالی که اطلاعاتی که در مدرسه نامرئی رد و بدل می‏شود. پاسخگوی نیاز امروز اوست.و باید اذعان کنیم که رفع نیاز امروزبرای انسانها مقدم بر رفع نیاز فردای آنهاست.

اگر نوجوان در مورد دوستان و همسن و سالان خود اطلاعات کافی نداشته باشد و اگر ابزارهای لازم برای برقراری این ارتباط را که همان اطلاعات‏ است نداشته باشد،نمی‏تواند به عنوان عضو مؤثر در گروه دوستان‏ وارد شود.این نکته که تبادل اطلاعات در ارتباط اجتماعی ابزار بسیار اساسیی است،باید پیوسته مورد توجه قرار گیرد، به عبارت‏ دیگر،ارتباط اجتماعی ما با دیگران به‏طور عمده از طریق تبادل‏ اطلاعات صورت می‏گیرد و این پاسخی برای این سؤال است که‏ «چرا انسانها در کنار هم تا این حد اطلاعات مبتذل را مبادله‏ می‏کنند»؟در اصل باید بگوئیم که هدف آنان در این تبادل،صرف‏ انتقال اطلاعات نیست،بلکه هدف آنان برقراری ارتباط از طریق‏ تبادل اطلاعات است و هرگونه اطلاعاتی که ارتباط آنان را تسهیل‏ کند دارای اولویت و اهمیت است.این قاعده در مورد نوجوان نیز صدق می‏کند.نوجوان برای برقراری ارتباط با دوستان به‏ اطلاعات نیاز دارد تا از آن به عنوان پل ارتباطی استفاده کند.او این‏ اطلاعات را از مدرسه نامرئی می‏گیرد و در مدرسهء نامرئی به‏ دیگران انتقال می‏دهد.

مدارس نامرئی را نباید از بین ببریم.بلکه باید در آنها مداخله‏های‏ خاصی داشته باشیم و به جای اطلاعات نادرست و دور از واقع و گاه مضر،اطلاعات سالم،رشددهنده و مؤثری به جریان‏ بیندازیم

هویت در حال شکل‏گیری نوجوان

این عامل باید در کنار عامل اول مورد بررسی و توجه قرار گیرد.از آنجا که هویت‏ نوجوان در این سنین در حال شکل‏گیری است،می‏خواهد برای‏ آینده خود خط مشی مشخصی را رسم کند و برای آنکه بتواند هویت مطلوب و رضایت‏بخشی برای خود فراهم آورد.از طریق‏ ارتباط با افراد همسن و سال،خود را با یک محک تجربه و شکل‏گیری‏ هویت می‏سنجد.

 رشد تفکر انتزاعی یکی دیگر از عواملی که سبب می‏شود

نوجوان به اطلاعات نو و تازه نیازمند باشد و آن را در«مدرسه‏ نامرئی»از دیگران کسب کند و همانجا نیز انتقال دهد.نوجوان با رسیدن به تفکر انتزاعی،ظرفیت بالایی برای‏ درک مطالب به دست می‏آورد.بخشی از این ظرفیت در مدارس‏ رسمی و بخشی دیگر در مدارس نامرئی پر می‏شود.

نوجوانی که‏ اینک می‏تواند مطالب زیادی بفهمد،به دنبال تغذیهء مناسب فکری‏ خویش است

این تغذیه تا حدیبراساس اطلاعات منتقل شده از جانب بزرگسالان و بخشی دیگر از طریق اطلاعات در مدارس‏ نامرئی صورت می‏گیرد.به عبارت دیگر،آنچه که در مدارس‏ نامرئی منتقل می‏شود،مطالب جنسی است. وجود همین مطالب‏ در مدارس نامرئی نشان‏دهنده آن است که در برنامهء رسمی، اطلاعات ساده و مناسبی به نوجوانان ارائه نمی‏شود آنان به ناچار این اطلاعات را در مدرسهء نامرئی مبادله می‏کنند.بنابراین،ما باید با شناخت اطلاعاتی که در مدارس نامرئی بین نوجوانان ردوبدل‏ می‏شود،در برنامه‏های معمول مدرسه‏ای تجدیدنظر کنیم.

 به‏ عبارت دیگر،برنامه‏های آموزشی باید در جهت پاسخگویی به‏ نیازهای اطلاعاتی روزمره و معمول نوجوانان دارای انعطاف‏ باشد.برنامه‏ای که از پیش طراحی شده و هیچ‏گونه انعطافی در آن‏ پیش‏بینی نشده است پاسخگوی نیازهای حقیقی نوجوانان نیست وحتی به مرور زمان،آنان خود را نسبت به آن بیگانه می‏یابند.

این‏ نکته،هم در برنامه‏ریزیهای درسی و آموزشی باید مورد توجه قرار گیرد و هم در برنامه‏ریزیهایی که باید در زمینه شناخت فرآیند مدرسه نامرئی،برای مداخله‏های بهنگام مسئولان انجام پذیرد. مدارس نامرئی را نباید از بین ببریم.بلکه باید در آنها مداخله‏های‏ خاصی داشته باشیم و به جای اطلاعات نادرست و دور از واقع و گاه مضر،اطلاعات سالم،رشددهنده و مؤثری به جریان‏ بیندازیم.با این کار می‏توانیم بدون آنکه آن را از ماهیت اصلی‏ خود جدا کرده باشیم،در فرآیند مدرسه نامرئی مداخله کنیم.

 

ویلیام شلدون روان‌شناس نامدار ونظریه وی

ویلیام شلدون روان‌شناس نامدار در سال 1899 در آمریکا به دنیا آمد و سال‌های اول زندگی را با پدرش، که دانشمند طبیعی بود و به تغذیه و پرورش حیوانات می‌پرداخت، در روستا به سر برد. این سابقه در ذهن او و در نظریه‌اش درباره تأثیر عوامل زیستی و ارثی در رفتار آدمیان آثاری نمایان باقی گذاشت. پس از پایان تحصیلات مقدماتی و نیل به درجات لیسانس و فوق‌لیسانس سرانجام دکتری خود را در روان‌شناسی در سال 1928 از دانشگاه شیکاگو و درجه دکتری خود را در پزشکی در سال 1933 از همان دانشگاه به دست آورد.

شلدون در کنار مدرک دکترای پزشکی، دکترای روان‌شناسی هم گرفته بودوی دو سال برای مطالعه در روان‌‌پزشکی به خارج از امریکا رفت و بیشتر این مدت را در زوریخ (سوئیس) با کارل یونگ (Carl Gustav Jung‏) گذراند؛ ضمناً‌ با فروید (Sigmund Freud) و کرچمر (Kretschmer) نیز تماس و آشنایی پیدا کرد. در بازگشت به آمریکا، در 1936، نخست در دانشگاه شیکاگو و بعد در دانشگاه هاروارد به تدریس و تحقیق پرداخت. در دانشگاه هاروارد با استیونس متخصص روان‌شناسی تجربی همکاری پیدا کرد. در سال 1947 به دعوت دانشکده پزشکی دانشگاه کلمبیا به آنجا رفت و به کار مشغول گردید و مانند سلف خود، جرج‌ درپور که از پیشوایان پزشکیْ‌سرشتی است، به مطالعه ارتباط میان بیماری‌‌های بدنی با چگونگی ساختمان بدن پرداخت.

 مبنای تئوریك و پارادایم مورد تعلق شلدون

ویلیام شلدون، پیوند میان ساختمان بدنی و صفات شخصیت را مورد بررسی قرار داده است.

به نظر شلدون، یک ساختمان فرضی بیولوژیک در انسان وجود دارد که آن را تیپ مورفوژنی (morphogenotype) یا تیپ بیولوژیک می‌نامند. این ساختمان فرضی در واقع زیربنای ساختمان جسمی است که ما آن را می‌بینیم و تیپ ساختمانی نام دارد. تیپ مورفوژنی نه‌تنها نحوه شکل‌گیری و تکامل جسمانی را تعیین می‌کند، بلکه در شکل دادن به رفتار نیز اهمیت فراوان دارد.

  نظریه سرشتی در شخصیت‌شناسی

در کتب روان‌شناسی شخصیت، نظریه شلدون را در کنار نظریه کرچمر جزء نظریات سرشتی طبقه‌بندی می‌کنند.

شلدون تمام عمر خود را صرف تحقیق و بررسی نظریه سرشتی کرد. نظریه شلدون مانند رویكرد بقراط، صفات یا خصوصیات شخصیت را عمدتاً ثابت در نظر می‌گیرد یعنی صرف‌نظر از شرایطی كه در آن‌ها قرار داریم ثابت هستند و تغییر نمی‌كنند.

او شکل بدن انسان را بیانگر شخصیت او می‌دانست. طرح تن‌ریختی او از سه نمونه زیر تشکیل می‌یابد:

1) اندرمورف(Endomorph) ؛ اندرموف‌ها را افراد چاق و فربه، کوتاه‌قد و شکم برآمده تشکیل می‌دهند.

2) مزومورف(Mesomorph) ؛ افراد عضلانی و ورزیده،

3) اکتومورف(Ectomorph) ؛ افراد بسیار لاغر، باریک اندام و استخوانی.

شلدون پس از طرح ویژگی‌های بدنی به بررسی صفات شخصیت پرداخت و در نتیجه آزمایش‌های فراوان و هم‌بستگی ویژگی‌های روانی و تن‌ریختی صفات شخصیت را در سه گروه روانی که در ادامه ذکر خواهند شد مشخص کرد.

شلدون معتقد بود ساختمان سرشتی انسان، اصلی‌ترین عامل تعیین‌کننده و در واقع مهم‌ترین علت بروز و تکامل رفتار بشر است. او پس از مقایسه و ارزیابی چندین هزار عکس دانشجویان کالج پسرانه آمریکا نتیجه گرفت که در تمام انواع مختلف جسمانی سه عامل قابل مشاهده است، بنابراین اختلاف‌های موجود در شخصیت را به آ‌ن‌ها نسبت داد. تئوری او بر اساس این واقعیت است که در جنین انسان سه لایه آندودرم، مزودرم، اکتودرم وجود دارد و دستگاه هاضمه و احشاء از آندودرم، استخوان‌‌ها و عضلات از مزودرم و پوست و دستگاه عصبی از اکتودرم مشتق است.

شلدون معتقد بود که هر یک از این انواع روحیه و مزاج خاصی دارند. او مزاج‌های شخصیتی را از میان 650 صفت که از قدیم تا به حال در نوشته‌های روانشناسی موجود بود برگزید و از بین آن‌ها 50 صفت مشترک را انتخاب و سپس یکسال عده‌ای را تحت مشاهده آورد تا بفهمد کدامیک از این صفات مشترک در آن‌ها وجود دارد و همبستگی این صفات با هم چگونه است. او آن 50 صفت را در سه صفت کلی خلاصه کرد: وسیروتنیا، سوماتونیا، سربروتونیا. در مطالعات او ضریب همبستگی بین آندومورفی و سیروتونیا، 79 درصد، بین مزومورفی و سوماتوتونیا 182 درصد و میان اکتومورفی و سربروتونیا 83 درصد بوده است.

كار شلدون كاری عظیم بود كه ده سال به ‌طول انجامید و در ضمن آن چهار هزار نفر معاینه شدند و شامل دو نوع طبقه‌بندی جسمانی و روانی و رابطه برقرار كردن بین آن‌ها بود.

 شخصیت‌های سه‌گانه (آزمون خلق سنج)

1. شخصیت ویسروتونیایی(Viscerotonia) ؛ افرادی را در برمی‌گرفت که لذت‌طلب، خونسرد، عشرت‌طلب بودند؛

2. شخصیت سوماترتونیایی(Somatotonia) ؛ به کسانی گفته می‌شد که فعال و پویا، جدی و وظیفه‌شناس بودند؛

3. شخصیت سربروتونیایی(Cerebrotonia) ؛ افرادی را شامل می‌شد که حساس، نگران و خوددار در کارها بودند.

شلدون به هر یک از این دسته صفات نیز نمره 7 (بالاترین) و 1 (پایین‌ترین) ویژگی‌ را تعیین نمود. یعنی، اگر ترتیب: ویسروتونیا، سوماتوتونیا و سربروتونیا را در نظر بگیریم، کسی که در هر سه ویژگی‌های شخصیت متوسط است نمره 4-4-4 می‌گیرد، ولی آنکه در ویژگی ویسروتونیایی بالاترین و در سوماتوتونیایی متوسط و در سربروتونیایی کمترین ویژگی را داشته باشد، نمره صفات شخصیت او 7-4-1 می‌شود.

او با پیروی از روش تحلیل عاملی اسپیرمن سعی کرده ارتباط عناصر ساختمانی (مورفولوژیک) بدن با مزاج و خصایص روانی مربوط به این مزاج‌ها را به شیوه آماری معلوم سازد.

شلدون ادعا کرد که می‌توان بر اساس احتمالات آماری پیشگویی کرد که میزان جرم ستبرتنان چهار برابر کشیده‌تنان باشد. بزهکاران و الکلی‌ها نیز ویژگی‌های جسمانیشان به ستبرتنان (افراد ماهیچه‌ای و ورزشکار) شبیه است.

ایشان با سه گروه فوق و صفاتی که هر گروه دارند و باید در نظریه سرشتی شلدون درباره شخصیت مطالعه شوند، آزمونی به نام "خلق‌سنج" یا مقیاس "ویژگی‌های روانی" ساخت.

لازم به ذکر است که پژوهش‌های دقیق بعد از شلدون از نظریه تیپ‌های بدن و خصوصیات شخصیت كه وی آن‌ها را مطرح كرد، حمایت نكرده است.