رابطه با والدین

ما این احساس را در« نقش » های متفاوتی که در هستی خود داریم ، جست و جو می کنیم . نقش ما به عنوان همسر ، پدر ، مادر ، فرزند ، نقش اجتماعی ، شهروند ، عضو گروه خاص و ...  .

برخی زنان بنا به علل فرهنگی نقش اجتماعی ندارند . بنابراین قدرت خود را در خانه جست و جو می کنند و به خصوص در نقش مادری خود . از سوی دیگر در توازن قدرت درون خانواده ، در رابطه زن و شوهر به علت قدرت اقتصادی و اجتماعی بیشتر مرد ، زن از نقش مادری خود استفاده می کند .

علاوه بر این ها ، مساله ای فرافرهنگی و فرا آئینی هم وجود دارد و آن ذهنیت اسطوره ای نسبت به مادر و جایگاه اوست . این ذهنیت ، زن را یاری می کند تا در این نقش تثبیت شود و تمام قدرت خود را از این نقش تامین نماید .

از همه مهمتر ، در خانواده هایی که طلاق عاطفی وجود دارد ، یعنی زن و شوهر عاطفه ای رد و بدل نمی کنند و زندگی عاطفی شان گسسته و نابود است و تنها براساس قراردادهای اجتماعی یا به واسطه سرمایه گذاری های مختلف دیگر در کنار هم قرار دارند ، زن از قدرت مادری خود بیشتر استفاده می کند .

مثلا باند عاطفی محکم با فرزندان بستن و پدر را منزوی کردن . این عوامل در ارتباط مادر با دختر و پسر خود هر کدام اثرات متفاوتی می گذارد که به دو نمونه از آن ها می پردازم :

مادر و پسر

 یکی از رایج ترین اشکالات روانی و آسیب شناختی در رابطه بین مادر و پسر ، وابستگی شدید مادر به پسر است .

زنی که ارتباط عاطفی راضی کننده با شوهر خود ندارد ، یا طلاق گرفته ، یا شوهرش فوت کرده و یا به دلایل شخصیتی قادر به برقراری ارتباط عاشقانه با مرد دیگری نیست ، یک پیوند عاشقانه و وابسته با تک پسر ، پسر اول یا در مواردی با یکی از پسرهای خود دارد .

یعنی آن پیوند عاشقانه که در ارتباط آغازین مادر با نوزاد خود وجود داشته ، ادامه پیدا می کند . مادر نیازهای وابستگی خود را به صورت وابسته نگه داشتن پسر به خود ، ارضا می کند . ناخودآگاه و خود آگاه اجازه استقلال و فاصله گرفتن مرزدار با مادر را نمی دهد و یک پیوند دوتایی در یک حباب خود شیفته جدا از جهان بیرون ، ایجاد می گردد .

در یک سیر رشد بهنجار، از حدود 5-3  سالگی ، در پسر احساس عاشقانه نسبت به مادر به وجود می آید اما این احساس با فاصله گرفتن مادر و نزدیک تر شدن به پدر و همانند سازی پسر با پدر دریک ارتباط صمیمانه تخفیف می یابد .

وقتی مادر ، پسر را در پیوند عاشقانه نگه دارد ، عواقب متعددی برای پسر به بار می آید . اول این که هرگز احساس استقلال و خود مختاری به او دست نمی دهد و دارای هویتی کمرنگ ، با اعتماد به نفس پایین و نقش اجتماعی ضعیف می شود .

چون مادر سلطه جو و مسلط و کنترل کننده است ، نقش پدر کمرنگ می شود . پسر نمی تواند به درستی با پدر همانند سازی کند و خصلت های مردانه در او به درستی شکل نمی گیرد ( مثل ثبات قدم ، ابراز وجود ، جاه طلبی های متعارف اجتماعی ، میل به پیشرفت و  ...)

گاهی در روابط بسیار کوتاه مدت و پراکنده و هرز آمیز وارد می شود که در هیچ یک ، عشق و صمیمیت جنسی را نمی تواند تجربه کند و همیشه یک میل به انتقام جویی و ترس در او باقی می ماند

در صورتی که نقش پدر در خانه کمرنگ ومنفعل باشد یا پرخاشگر و طرد کننده ( که در خانواده های ایرانی و مرد ایرانی بسیار دیده می شود ) عدم توانایی در همانند سازی با پدر تشدید می شود و پسر در واقع با مادر و جنسیت زن ، همانند سازی می کند و خصلت های زنانه در او بارز می شود .

 

در مواردی به علت همانند سازی با مادر ، پسر تمایلات همجنس خواهانه پیدا می کند و به قولی زن صفت می شود . این پیوند سلطه آمیز مادر با پسر ، موجب برانگیختن احساس ترس و تهدید نسبت به کل زن ها در پسر می شود . تظاهرات این ترس به گونه های مختلف می تواند باشد .

گاهی اوقات ، پسر هرگز وارد رابطه عشقی – جنسی با جنس مخالف نخواهد شد .

گاهی در روابط بسیار کوتاه مدت و پراکنده و هرز آمیز وارد می شود که در هیچ یک ، عشق و صمیمیت جنسی را نمی تواند تجربه کند و همیشه یک میل به انتقام جویی و ترس در او باقی می ماند .

گاهی زنی را به همسری اختیار می کند که به نوعی بتواند کاملا مادر او باشد و همان رابطه ی کودک – والد را با او می گیرد  . گاهی مردانی را می بینیم که همسری کاملا مادر گونه دارند ولی متاسفانه در بیرون از خانه ، روابط پراکنده برقرار می کنند .

مادر و دختر

یکی دیگر از رایج ترین ارتباطات روان نژند مادر – کودک در جامعه ، رابطه مادر با دختر است . زنی که زن بودن خود را دوست ندارد و حتی از آن متنفر است و در قبال آن احساس حقارت می کند ، وقتی صاحب نوزاد دختری می شود ، نا خود آگاه به او پیغام های طردشدگی می فرستد . یعنی نا خود آگاه به او پیغام می دهد که :"تو بدی ، چون یک زنی " !

این بی ارزش شدگی در دو بعد انجام می شود : بعد جنسی و بعد غیر جنسی که در فرایند رشد ، این ها یگانه می شوند . یعنی شکل گیری و رشد هویت جنسی در تماس مستقیم و تنگاتنگ با رشد کل شخصیت است . بدین معنا که فرایند رشد در زن با زن شوندگی و در مرد ، با مرد شوندگی ، یعنی با پذیرفتن هویت جنسی همراه است .

مادری که جنسیت خود را دوست ندارد، از ابتدای تولد نوزاد دختر خود ، احساس گناه می کند .

این دختر بچه در سیر رشد خود دو کار می تواند بکند ، یا هویت جنسی خود را بپذیرد یا نپذیرد .

مادر و دختر

دختر اگر هویت جنسی خود را به عنوان یک زن بپذیرد ، همواره احساس شرم و گناه در مورد خود دارد . زنی می شود با ویژگی های آزار خواه که خود را نا خود آگاه در روابطی قرار می دهد که منتهی به تنبیه و تحقیر او شود . انگار باید کفاره جنسیت خود را بدهد .

زنان منفعل ، مطیع و زیردست و تحقیر شده در مقابل مردان که حتی نا خود آگاه ، رفتار سادیستیک را در مردان مقابل خود القاء می کنند ، از این گونه اند .

اینان در بسیاری از موارد سردمزاج هستند . انگیزه ای برای رشد و فعالیت اجتماعی ندارند. وابسته و انزواجو هستند ، یا در مواردی همیشه احساس بدهکاری به دیگران دارند و برای گرفتن تایید دیگران هر کاری می کنند .

حالت دوم این است که هویت جنسی خود را نپذیرند و آنرا طرد کنند . در این صورت با پدر همانند سازی می کنند و خصائل مردانه در آن ها بارزتر می شود ( مرد صفت می شوند ) .

این زنان ممکن است نقش های اجتماعی موثری را بپذیرند ، اما فاقد ویژگی های زنانه می شوند . سرد مزاجند و هرگونه ویژگی زنانه را در خودآگاه سرکوب کرده یا در ناخود آگاه واپس می رانند .

رابطه آن ها با مردها بیشتر تبدیل به رقابت جویی های مردانه و جنگ قدرت می شود .

 

این ها از زن هایی که ویژگی های زنانه خود را بروز می دهند ، متنفر می شوند و آن ها را تحقیر می کنند . در مواردی این نفرت از زن با مکانیزم دفاعی واکنش سازی به صورت حمایت از زنان در قالب "فمینیسم افراطی " در می آید .

این دو گونه رویکرد ، در طیفی قرار می گیرد که ممکن است زن ویژگی هایی از هر دو گونه رویکرد را از خود نشان دهد .

آسیب زا ترین رابطه آن است که : مرد را از مرد بودن و زن را از زن بودن جدا می کند ؛ که این بستر، سبب آسیب زایی کل شخصیت فرد می گردد .

 

 

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

تشخیص بیماری



به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز
دارد یا نه؟
روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمارمی‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.
من گفتم:
.
.
.
.
... .
.
.
. آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگتراست.
روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى در پوش زیرآب وان را بر می‌دارد .

شما می‌خواهید تخت‌ تان کنار پنجره باشد ؟! ؟!

سخت گیری یا آسان گرفتن

محیط بین فردی نوجوان بویژه خانواده نقش  مهمی در رشد و شخصیت نوجوان دارد. اگرچه محیط های دیگر مانند مدرسه و همسالان در دوره نوجوانی اهمیت دارد. اما کیفیت این رابطه می تواند تاثیر این محیط ها را کم رنگ یا پررنگ کند. بسیاری از طرز تفکر، منش و شخصیت نوجوان از رفتارها و شیوه هایی متاثر است که والدین اعمال می کنند. حال سئوال اینست که این رفتارها از چه طریقی یا چه شیوه های تربیتی از والدین به فرزندان منتقل می شود؟

در پاسخ می توان گفت شیوه های فرزند پروری همان کلید تربیتی است که والدین در مورد فرزندشان بکار می برند.

شیوه های فرزندپروری به رفتار والدین و رابطه آن با صفات مختلف شخصیت نوجوان اشاره دارد. همچنین درجه ای از مسئولیت پذیری والدین را نشان می دهد که بر خلق و خوی والدین نیز مبتنی است و گستره ای از رفتارهای حمایتی، راهنمایی و هدایت، نظم و انظباط، تغذیه، محبت کردن، پذیرش کودک و دیگر تعاملات بین والدین و فرزند را در بر می گیرد.

شیوه های فرزند پروری  یا الگوهای تعاملی، متعددی از جمله تحمیل گر، کمال گرا، طردکننده، سخت گیر و آسان گیر و دموکراتیک وجود دارد که در موقعیتهای مختلف ممکن است، والدین یکی از این شیوه ها را انتخاب کنند. اما یکی از این شیوه ها، قالب رفتارهای والدین است که می توان مشخص کرد که هر والد یا والدین از کدام روش استفاده می کنند.

در اینجا ما به بررسی تاثیر شیوه های فرزندپروری سخت گیر و آسان گیری بر نوجوان می پردازیم:

شیوه های فرزندپروی سخت گیر

نمایش قدرت از ویژگیهای بارز این والدین است. آنها توقعات بسیار زیادی از نوجوان دارند و کمتر پاسخگوی نیازها آنها هستند و خواستار اطاعت بی چون و چرای نوجوانند. در مقابل درخواست والدین، اگر نوجوان دلیل کاری را بخواهد معمولاً آنها پاسخ می دهند " چون من خواستم." " چون من گفتم ". دائما فعالیتهای نوجوان را با حالتی عیب جویی هدایت می کنند. بنابراین نوجوان فرصت کمتری برای پیگیری علایق و فعالیتهای شخصی خود دارد.

نگرشهای فرزند پروی والدین سخت گیر ناشی از باورهای آنها است. مانند : " والدین باید همه تصمیم های مهم نوجوان را کنترل کنند". " نوجوان هنوز برای گرفتن تصمیم های مهم کوچک هستند."

در شیوه فرزندپروری سخت گیر، نوجوان معمولا رفتار مستبدانه با والدین دارند و از اینکه مورد کنترل قرار گرفتند، رنجیده خاطر و آزرده می شوند و دچار تعارض هستند و بی هدفند

نوجوانان در این خانواده ها معمولا به چند گونه پاسخ می دهند:

**اطاعت و تسلیم شدن: یعنی نوجوان  کاملا وابسته به خانواده است. و چون اجازه استقلال فردی به آنها داده نمی شود و برای انجام کارها تشویق نمی شوند، مهارتهای مورد نیاز برای انجام و ادامه کارها را ندارند. حتی برای ساده ترین کارها نیازمند راهنمایی یک فرد بزرگسال هستند.

**بعضی از نوجوانان در برابر فشار و کنترل بیش از حد والدین طغیان می کنند و در برابر خواستهای آنان مخالفت و پرخاشگری را سرلوحه ی خود قرار می دهند.

**نوع دیگر پاسخدهی نوجوان به والدین سخت گیر، مقاومت منفعلانه است. نوجوان در برابر خواستهای والدین به شکل طفره رفتن، به تعویق انداختن کارها به منظور عدم اطاعت از خواسته های والدین پاسخ می دهد.

در شیوه فرزندپروری سخت گیر، نوجوان معمولا رفتار مستبدانه با والدین دارند و از اینکه مورد کنترل قرار گرفتند، رنجیده خاطر و آزرده می شوند و دچار تعارض هستند و بی هدفند.

شیوه های فرزندپروی آسان گیر

در این خانواده ها، بدلیل آسانگیری و گذشت بیش از اندازه والدین و چشم پوشی از بسیاری از رفتارهای نادرست نوجوان، آنها را از راهنمایی و حمایت های فکری – روانی محروم می کنند. معمولا خانواده، مخالفتهای کمی با خواسته های نوجوان بعمل می آورند و آنها را در معرض آسیب ها و مشکلات روانی متعددی قرار می دهند.

نوجوان گاهی بدلیل دیده نشدن از طرف والدین، خود را علت این مشکل می داند و شروع به سرزنش خود می کند و به دلیل دیده نشدن احساس تنهایی، طرد شدن و اضطراب می کند. از نظر پیشرفت تحصیلی، ارتباطات اجتماعی ومشکلات رفتاری در وضعیت مناسبی نیستند. از خویشتنداری کمتری برخوردارند و خودمحورند.

هیچیک از روشهای بیان شده، روش مطلوب فرزند پروری نیستند. برای گزینش یک رفتار مناسب، مقتدر و تاثیر گذار، خانواده ها باید آگاهی خود را از نحوه  تعامل و فرزندپروری با نوجوان بالا ببرند. آشنایی و شناخت ویژگی های نوجوانی، چگونگی برخورد کردن با او همراه با قوانین مشخص و واضح می تواند موجب رشد نوجوان سالم، شاد و مستقل باشد. امید است، بتوانیم شیوه ای که تضمین کننده رابطه خوب و سالم با نوجوانمان است، مانند والدین دموکراتیک را بکار بریم.