زندگي اخلاقي

زندگى اخلاقى‏
زندگى اخلاقى، زندگى‏اى «فراقانونى» است؛ به معناى مثبت آن. بدين سان كه اخلاق و ارزش‏هاى انسانى و حالت‏هاى عاطفى و روانى، چنان در آن پررنگ‏اند كه براى حقوق و قانون (به معنايى كه در زندگى حقوقى حاكم است) مجالى باقى نمى‏ماند. حيات مشترك زن و شوهر براساس تعاون و تفاهم و عشق و ايثار نهاده شده است. در اين زندگى به قوانين و احكام حقوقى و مدنى خانوادگى استناد نمى‏شود مگر به اندازه نياز و به گاه ضرورت، آن هم در هاله‏اى از ادب و احترام و صفا و خشنودى.
 
در زندگى اخلاقى زن و شوهر، عاشق و معشوق‏اند، رفيق‏اند، فدايى هم‏اند، يكى‏اند، روح عشق و ايثار، پيكر زندگى‏شان را شاداب و طربناك كرده است. در اين نوع از زندگى، حقوق و قانون مراعات مى‏شود؛ اما نه از سر اكراه و اجبار؛ بلكه به دلخواه و اختيار. حريم‏ها و حرمت‏ها پاس داشته مى‏شوند؛ اما نه از روى قرارداد و از ترس؛ بلكه از روى احترام و تكريم. در اين زندگى، مرد كار مى‏كند؛ اما نه بخاطر آنكه قانون، تأمين نفقه زن و هزينه زندگى را برعهده او نهاده است؛ بلكه به فرموده پيامبر اعظم (ص) كار او جهادى مقدس است و خود او مجاهدى فى سبيل‏اللَّه است:
 
«الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل‏اللَّه؛ آن كس كه براى عيال و تأمين معاش خانواده‏اش تلاش مى‏كند، چونان مجاهد در راه خداست.»
در زندگى اخلاقى زن در خانه كار مى‏كند؛ اما نه مانند مزدوران و نه براى گرفتن مزد و اجرت؛ بلكه به فرموده اميرمؤمنان (ع) خانه براى او چونان ميدان جهاد فى سبيل‏اللَّه است و همسردارى نيكو براى او چون جهاد در راه خداست و پاداش او مانند پاداش مجاهدان است:
 
«جهاد المرءة حسن التبعل؛ (1) جهاد زن، نيكو شوهردارى كردن است.»
در اين زندگى براى زن در قبال هر لبخندى كه بر لبان مردش بنشاند حسنه‏اى است كه پاداش آن نزد خداى سبحان است.
 
در اين زندگى زن به فرزند شير مى‏دهد؛ اما شيرفروشى نمى‏كند و مزد نمى‏گيرد؛ بلكه در قبال هر مكيدن كودك، براى مادر حسنه‏اى است و نزد خداى رحمان پاداشى دارد پيامبر اعظم (ص) در اين باره فرموده:
 
«... فاذا ارضعت، كان لها بكل مصة كعدل عتق محرر من وُلدِ اسماعيل، فاذا فرغت من رضاعه ضرب ملك كريم على جنبها و قال: استانفى العمل فقد غعر لك؛ (2) هنگامى كه مادر به بچه شير مى‏دهد، براى هر مرتبه‏اى كه بچه سينه مادر را مى‏مكد، خداوند ثواب آزاد كردن يك انسان از فرزندان حضرت اسماعيل (كه مؤمن و موحدند) به مادر پاداش مى‏دهد و هنگامى كه شير دادن را به پايان برد، فرشته‏اى بزرگوار، دست بر پهلوى مادر مى‏گذارد و مى‏گويد: زندگى تازه‏اى را آغاز كن، كه خداوند گناهان گذشته‏ات را بخشيد.»
در زندگى اخلاقى، مانند زندگى حقوقى، پذيرايى از مهمانان شوهر، بر زن واجب نيست و نيز بر مرد هزينه كردن براى مهمانان زن واجب نيست؛ اما در زندگى اخلاقى، مهمان حبيب خداست و پذيرايى از او مايه خير و بركت است و سبب شادمانى دل‏ها مى‏شود و مهمان غم و اندوه و بلا و گرفتارى را از خانه و زندگى بيرون مى‏راند. و به فرموده پيامبر اعظم (ص): «رزق و روزى مهمان از آسمان نازل مى‏شود.» (3)
 
در زندگى حقوقى، زن وظيفه دارد نيازهاى جنسى مرد را تأمين كند؛ اما در زندگى اخلاقى، زن و شوهر به همديگر عشق مى‏ورزند. نياز جنسى و عاطفى براى هر دو مطرح است. هر كدام مى‏كوشد ديگرى را خرسند و خشنود كند. نوازش و آميزش ايشان حسنه است و ثواب دارد و سبب خشنودى خدا مى‏شود ديگر سخن از اداى حق از يكسو و گرفتن حق از سوى ديگر نيست؛ بلكه داد و ستدى دو سويه است. ديگر سخن در اين نيست كه زن به هر شكل و در هر حالت، هر چند به اكراه و اجبار و ناآمادگى روانى و عاطفى و جسمى بايد تسليم مرد باشد؛ بلكه هر دو مراعات حال و حق يكديگر را مى‏نمايند و مسئله از صورت يك تكيلف خشك و بى‏روح، بيرون مى‏آيد و به عشق‏ورزى دوستانه و دو جانبه بدل مى‏شود. زوج‏ها به معاشقه مى‏پردازند. بهره زن از تمتعات جنسى و عشقى، كمتر از بهره مرد نيست؛ هر دو از دل و جان و به دلخواه و رضايت خاطر و با لذت و طراوت، يكديگر را كامياب مى‏كنند.
 
در زندگى اخلاقى اگر چه مانند زندگى حقوقى، بيرون رفتن زن از خانه و پرداختن به كارهاى اجتماعى، منوط به رضايت مرد است؛ اما زن و شوهر رفيقانه و مسئولانه در عرصه زندگى خانوادگى و زندگى اجتماعى، يكديگر را يارى مى‏كنند و هر كدام، در اين ساحت‏هاى فضيلت نقشى ايفا مى‏نمايند.
 
در اين زندگى هم مهريه، از آن زن است؛ بخشيدن مهريه، يك فضيلت براى زن است و پاداش الهى را ثمر مى‏دهد. همچنان كه مرد مهريه را به عنوان هديه‏اى ناچيز به همسر تقديم مى‏دارد.
 
در زندگى حقوقى، اهداى هديه به زن بر مرد واجب نيست؛ هديه جزو نفقه نيست؛ اما در زندگى اخلاقى، اهداى هديه، حسنه‏اى است كه موجب خرسندى خداست و سبب گرمى قلب‏ها و فزاينده محبت و نشانه عشق است و كدورت‏ها را از دل‏ها مى‏زدايد. پيامبر اعظم (ص) فرموده:
 
«تهادوا فان الهدية تضعف الحُب و تُذهِبُ بغوائل الصدر (4)؛ به يكديگر هديه دهيد، كه هديه، دوستى و محبت را مى‏افزايد و كينه‏ها و كدورت‏هاى سينه‏ها را مى‏زدايد.»
در زندگى حقوقى، كفالت فرزند برعهده پدر است و حق حضانت او تا چند سال از آن مادر است و سپس به پدر منتقل مى‏شود؛ اما در زندگى اخلاقى، فرزند، ثمره عشق زن و شوهر است ميوه بوستان فرخنده زندگى است كه هر دو او را ريحانه بهشتى و هديه الهى مى‏دانند و با جان و دل دوستش دارند و با رغبت و شفقت، در پرورش او مى‏كوشند و وى را از بهترين مصداق‏هاى باقيات صالحات مى‏دانند و از خداوند به دعا مى‏طلبند كه او را مايه گرماى دل‏هاشان و روشناى چشم‏هاشان قرار دهد:
 
«رَبّنا هَبْ لَنا مِنْ اَزْواجِنا و ذُرِياتِنا قُرَةَ اَعُينٍ؛ (5) خداى ما! همسران و فرزندان‏مان را نور چشمان‏مان قرار ده....»
در زندگى حقوقى و قانونى زن به شوهرش به چشم يك همكار، مى‏نگرد كه چگونگى رابطه آن دو را قانون معين و تعريف مى‏كند و به زن مى‏گويد كه كجا بايد از شوهر اطاعت كرد و كجا مى‏شود اطاعت نكرد؛ اما در زندگى اخلاقى و ايمانى، شوهر چنان در دل و جان زن اوج مى‏گيرد كه به فرموده پيامبر اعظم (ص) اگر سجده بر غير خدا جايز بود زن بر شوهرش سجده مى‏كرد و نيز زن نزد شوهر امانتى است الهى كه بايد در حفظ و رعايت آن از هيچ كوششى دريغ نكند.
 

 

پى‏نوشتها: 
1) اميرمؤمنان (ع)، نهج‏البلاغه، حكمت، 136.
 
2) وسايل الشيعه، ج‏15، ص‏175.
 
3) همان، ج‏16، ص‏520.
 
4) كنزل‏العمال، ج‏6، حديث 15061.
 
5) فرقان، آيه 74

نقش پدر در تربيت كودكان

فرزند مى‏نماید و پدر در مسیر تربیت به این هر دو امر نیازمند است.
محبتى که او را به سهل‏گیرى و آزاد و رهاگذاشتن کودک ترغیب مى‏نماید و قاطعیتى برخواسته از دوراندیشى و ژرف‏نگرى که او را معتقد به استحکام و سختگیرى مى‏کند.
«تربیت کودک باید حول دو محور متفاوت و در عین حال متجانس شکل گیرد. یکى سهل‏گیرى و واگذارى و دیگرى سختگیرى و کنترل، ضمن رعایت حد اعتدال در این دو شیوه متضاد. رمز بزرگ و هنر ظریف تربیت متعادل براى پرورش شخصیت متعالى کودک توسعه‏یافتگى این دو محور متضاد است.»(1)
مدیریت پدر باید بر پایه این دو اصل کلى بنا شود و پدر وظایف خود را در حیطه تربیت با رعایت اعتدال و بکارگیرى درست و منطقى این دو اصل مهم انجام دهد.

نقش مهر پدرى در تربیت کودک

پدر از طرق مختلفى مى‏تواند مهر خود را به فرزند بنمایاند. اما در دوران طفولیت نمایش مهر و محبت بیشتر از دو طریق محبت محسوس و با صراحت و محبت از طریق بازى قابل اجراست.
1. محبت محسوس و با صراحت:
شأن مدیریت پدر، ضرورت محبت را 
پدر باید محبت به کودک را از همان روزهاى بعد از تولد آغاز نماید
زیرا پدر نیز مانند مادر از طریق وراثت با کودک پیوند دارد و همین پیوند به وى امکان مى‏دهد
که در همان ایام نوزادى با فرزندش ارتباط برقرار نماید. نوازش طفل، اثرى درازمدت
در رابطه پدر و کودک دارد. ضمن آنکه موجب افزایش علاقه پدر به کودک نیز مى‏گردد.
بیشتر مى‏سازد، زیرا خوى مدیریت همواره با نوعى هیبت و تسلط همراه است که اگر با محبت درهم نیامیزد، خشک و آزاردهنده مى‏گردد و حاصلى جز مطیع ساختن مقطعى کودک ندارد.
«اگر بخواهیم ادب از درون سرچشمه گیرد، ضرورى است که با کودک مهربان باشیم و این محبت را به گونه‏اى به او نشان دهیم.»(2)

ادامه نوشته

لكنت زبان در كودكان

 لکنت زبان، یک پدیده پیچیده روانی – حرکتی است که به‌طور موقت یا دائم در ادا و تلفظ کلمات و سیلاب‌ها به وجود می‌آید که به علت انقباض غیرعادی عضلانی، کلمه درست تلفظ نمی‌شود. (1) لکنت زبان، از مهمترین و متداول‌ترین انواع اختلالات تکلمی است و در سه مرحله سنی امکان بروز دارد:

 الف. 2 تا 4 سالگی: یعنی سن آغاز سخن گفتن، که به علت رشد سریع فرهنگ لغات، کودک دچار لکنت می‌شود.

 ب. 6 تا 7 سالگی: یعنی زمان آغاز مدرسه، که به لحاظ ویژگی‌های عاطفی و سازگاری‌های اجتماعی خاص این مرحله از زندگی کودک و مواجه شدن وی با اولین تجربه رسمی اجتماعی، ایجاد می‌شود. این دوره زمان مناسبی برای بروز این اختلال است.

 پ. دوران بلوغ: به علت تغییرات هورمونی، روانی و اجتماعی، زمینه مناسبی برای بروز یا تشدید لکنت زبان است.

ادامه نوشته

ده راهبرد براي افزايش رضايت

در چند سال اخیر‌، روان‌شناسان و جامعه‌شناسان به بررسی اطلاعات درباره پرسشی پرداخته‌اند که قبلاً‌ برای فلاسفه مهم بود: چه چیزی باعث رضایت ما می‌شود؟
پژوهشگران به این منظور تحقیقات گسترده‌ای در سراسر جهان انجام داده‌اند تا ببینند چگونه چیزهایی مانند پول، نگرش، فرهنگ، حافظه، تندرستی، نوع‌دوستی و عادات روزانه بر احساس بهروزی ما تأثیر می‌گذارد. حوزه جدید روان‌شناسی مثبت پر از یافته‌های جدیدی حاکی از آن است که اعمال ما تأثیر چشمگیری بر احساس خوشبختی و رضایت ما از زندگی دارد. ۱۰ راهبرد ثابت‌شده برای افزایش رضایت عبارتند از:

ادامه نوشته

راهكارهاي نصيحت فرزندان

صرف‌نظر از فاصله‌ای كه والدین با فرزندانشان دارند ، اما باز هم شرایطی پیش می‌آید كه والدین متوجه اشتباهاتی در جوانانشان می‌شوند كه انتقاد از آنها امری بدیهی می‌شود.

جوانی دوران شیرین و البته سرنوشت‌سازی برای همه آدم‌ها محسوب می‌شود. وقتی به دنیای یك جوان نگاه می‌كنی با كوله‌باری از دغدغه‌های متعدد مواجه می‌شوی. پدر‌ها و مادر‌ها در مدیریت این دوران از زندگی فرزندشان به واقع نقشی محوری بازی می‌كنند و به نوعی جهت دادن به این دغدغه‌های جوانان تا حد زیادی بر عهده والدین است.

صرف‌نظر از فاصله‌ای كه والدین با فرزندانشان دارند و البته تاكید می‌كنیم كه باید با اتخاذ راهكارهایی این فاصله به نوعی كم شود، اما باز هم شرایط و موقعیت‌هایی پیش می‌آید كه والدین بر پایه تجربه‌ای كه دارند، متوجه اشتباهاتی در جوانانشان می‌شوند كه انتقاد از آنها امری بدیهی می‌شود.

برای این که تذکر و موعظه شما در سازندگی جوان موثر باشد، ضروری است نکاتی را رعایت کنید:

* انتقادات باید منصفانه باشند : این جمله را قطعا همه ما به دفعات شنیده‌ایم كه پدر و مادر خیر و صلاح فرزندانشان را می‌خواهند، اما مگر پذیرفتن این اصل كافی است؟ قطعا پاسخ این سوال منفی است. چرا كه مفهومی كه همه ما به عنوان خیر از آن تلقی می‌كنیم تقریبا یکسان است،ولی روش رسیدن به آن می تواند کاملا متفاوت باشد. تصور كنید كه مادری از انتخاب همسر آینده دخترش كه در دانشگاه همكلاس اوست ناراضی است و با این دیدگاه كه خیر و صلاح دخترش را می‌خواهد، سعی می‌كند او را از انتخابش منصرف كند و ابتدا با یك انتقاد و سپس با اعمال فشار روانی به مقاصدش می‌رسد. در واقع مادر گمان می‌كند كه به صلاح دخترش فكر می‌كند و نه چیز دیگری، اما همه ما قطعا می‌دانیم وی سخت در اشتباه است.

پس نتیجه می‌گیریم كه در قدم اول انتقادها باید اصولی و منطقی و از همه مهم‌تر منصفانه باشد. ما به عنوان پدر و مادر باید این واقعیت را بپذیریم كه زمانه كاملا تغییر كرده و ایده‌آل‌های جوان امروز با دوران جوانی ما كاملا متفاوت است و نمی‌توانیم همه دیدگاه‌های خودمان را به عنوان راه‌های طلایی به جوانان‌مان دیكته كنیم و از آنها تنها اطاعت بی‌چون و چرا طلب كنیم.

*در انتقاد کردن، مواظب شخصیت جوانتان باشید : در انتقاد هرگز شخصیت جوان را زیر سوال نبرید، بدین معنا كه اگر مرتكب فعلی اشتباه شده دلیلی ندارد كه شخصیت و شعور وی كوچك شمرده شود و با رفتاری خشن وی را محكوم كرده و شخصیتش را پیش بقیه اعضای خانواده خرد كنیم.

همچنین از مقایسه جوانمان جدا پرهیز كنیم. بزرگ‌ترین سرمایه جوانان غرورشان است و هرگز نباید با یك مقایسه ساده غرور وی را خدشه‌دار كنیم. باید بپذیریم كه فرزندمان در حقیقت یك شخصیت مستقل از همه جوانان عالم است و باید با او مستقل از همه آدمهای دیگر برخورد كنیم، چرا كه فرزندمان جزئی از وجود خودمان است.

با دادن اعتماد به نفس، به جوانان شجاعت دهید و حل مشکلات را در نظر ایشان راحت و ممکن سازید و با اعطای اعتبار و عزت و کرامت بر روحیه شان بیفزایید.

*سعی کنید در جمع دوستان به جوان تذکر ندهید: در انتقاداتتان تنها باشید و سایر اعضای خانواده را وارد موضوع نكنید. این‌كه به طبع شما هر كسی به خودش اجازه دهد كه جوان را مورد نصیحت و پند قرار دهد برای جوان دشوار است و به همین دلیل هم هرگز انتقاداتتان كارساز نخواهد بود، چه بسا سبب شرمندگی و شکستن غرور و ایجاد عقده در او می شود. بنابراین برای این که موعظه و پند، مفید باشد، باید به دور از حضور جمع و با زبان نرم و مهربان صورت پذیرد تا لجاجت جوان را به دنبال نداشته باشد.

*بکوشید خود، الگوی عمل آن چیزی باشید که مورد توجه و نظر شماست : نیکوست که فرد موعظه کننده خود، نمونه کاملی از محتوای پند و اندرز خویش باشد و به عبارت دیگر، خود نیز به آنچه به دیگران سفارش می کند، عامل باشد.

*از در دوستی و محبت وارد شوید تا جوان با علاقه و آسودگی خاطر بیشتر به موعظه شما گوش دهد و احساس امنیت کند.  

*برای این که توجه جوان به سوی شما و سخنانتان جلب شود، نخست ارزش ها و نکات مثبت او را با احترام بازگو کنید. مثلا بگویید شما کسی هستی که در امتحان سراسری رتبه آن چنانی کسب کردی، پشتکار و استعداد درخشان شما ستودنی است. ازاین رو، سزاوار نیست در کلاس شرکت نکنی یا نمره کم بگیری.

*شفقت و خیراندیشی موعظه گر، با موعظه اش نمودار است و از تذکر آمرانه پرهیز شود و به صورت تبادل نظر و رهنمود خواستن، صحبت شود. صبورانه به حرف هایش گوش فرا دهید و بدون تحقیر نظر و افکارش (هر چند ناپسند باشد) به اندیشه اش جهت داده شود.

*دیدگاه های خود را به گونه ای بیان کنید که جوان در گفت و گو با شما، احساس نکند شما می خواهید نظر خودتان را بر او تحمیل کنید : چنانچه به صورت غیر مستقیم موعظه کنید، قطعا سازنده تر و دارای نتیجه بهتری خواهد بود. چه بسا، موعظه ای که با یک اشاره و یا در قالب کلمه و عبارتی کوتاه و کلیدی (در صورت دارا بودن شروط لازم) بیشتر از پند و اندرزهای طولانی و خسته کننده مفید و موثر باشد.

*جایگاه و ویژگی های خاص او را برایش تعیین کنید تا با انگیزه و شتاب بیشتری در مسیر شکوفایی استعدادها و توانمندی هایش گام بردارد. مثلا بگویید: در شان شما نیست که وقت اذان یا زمان امتحان، سرگرم بازی رایانه باشی

*به فردی باید پند و اندرز داد که پندپذیر باشد و در موقعیتی به او پند دهید که از نظر روانی آمادگی آن را داشته باشد.

به اعتقاد بسیاری از روان‌شناسان وقتی از كسی انتقاد می‌كنی گویی شخصیت وی را جراحی می‌كنی، پس قبول كنید در نگاه اول هیچ‌كس از انتقادكردن خوشش نمی‌آید، بنابراین هرگز در انتقاد از جوان به شخصیت وی یورش نبرید و تنها همان مورد خاص را كالبدشكافی كنید و مورد بحث و بررسی قرار دهید

*موعظه باید رسا و بلیغ باشد و از شرایط بلیغ بودن موعظه این است که سنجیده و بجا و متناسب با وضعیت فکری و حساسیت های روحی جوان باشد.

تربيت كودكان

مفهوم شناسي:
 يکي از مباحث که خواننده را در بهتر فهميدن موضوع کمک مي کند بحث واژه شناسي است که باعث تعيين محدوده ي بحث خواهد شد بنابراين ضرورت دارد که واژه ها و اصطلاحات کليدي مورد بحث و بررسي قرار گيرد.
1ـ کنترل:
کنترل يکي از هدف هاي علم است، مثلاً جلوگيري از بزهکاري يک نوع کنترل است که هدف روان شناسي مي باشد.
2ـ هدايت:
هدايت، رفتار خودآگاهانه ي فرد که موازين مقرر شده به وسيله محيط آن را تعيين مي کند. آن نوع رفتار فرد را گويند که از روي بصيرت و پيش بيني سر مي زند به ويژه از نقطه نظر معيارهاي اخلاقي.
3ـ رفتار:
رفتار، هر فعاليت و عملي که موجود زنده انجام مي دهد و متضمن کارهاي بدني آشکار و پنهان، اعمال فيزيولوژيک، عاطفي و فعاليت عقلي مي باشد، اين اصطلاح براي هر عمل خاص يا مجموعه ي اعمال به کار مي رود. از معاني اصطلاحات استفاده مي شود که مي توان از رفتارهاي بد کودک جلوگيري کرد و او را به سمت رفتار مطلوب هدايت کرد، اگر چه نيازمند يک سري عواملي است که هر کدام طرح خواهد شد از عوامل آن چه مهم به نظر مي رسد مورد تحليل و بررسي قرار خواهد گرفت چون تربيت کودک امر دشوار و بسيار پيچيده اي است که عوامل زيادي در آن دخيل است.

ادامه نوشته

حضرت علي (ع) بخش دوم

علی علیه السلام کاتب پیامبر صلی الله علیه و آله در جریان صلح حدیبیه:

در السیرة النبویه، ابن اسحاق از زهری، در مساله نوشتن متن صلحنامه حدیبیه، از علی علیه السلام نام برده است و به دنبال آن مطلب دیگری درباره او نیاورده است . سپس از شاهدان صلحنامه یاد کرده که علی بن ابی طالب نیز در شمار آنان است; با این قید: «و کان هو کاتب الصحیفه » . (53)

طبری نیز مساله کتابت صلحنامه حدیبیه را توسط علی علیه السلام به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله آورده و قید کرده است که وی از شاهدان صلحنامه بود (54); اما ابن اثیر تنها نوشتن متن صلحنامه از سوی علی علیه السلام را روایت کرده و از مورد دوم سخنی نیاورده است . (55)

7- 3- غزوه خیبر:

در السیرة النبویه، ابن اسحاق خبر حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله را به سوی خیبر آورده، اما چیزی درباره پرچمدار سپاه ننوشته است; ولی ابن هشام در این باره می افزاید: «و دفع الرایة الی علی بن ابی طالب رضی الله عنه و کانت بیضاء» . (56)

ابن اسحاق خبر فرستادن ابوبکر و عمر را برای فتح قلعه خیبر آورده است که آنان هریک رفتند و برگشتند اما آنجا را فتح نکردند، تا آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «فردا پرچم را به دست مردی می دهم که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش نیز او را دوست دارند و خدا به دست او قلعه ها را فتح می کند .» سپس خبر فتح خیبر و استفاده از آن را به عنوان سپر، توسط علی علیه السلام آورده است . (57) طبری و ابن اثیر جریان فتح خیبر به دست علی علیه السلام را بطور کامل روایت کرده و نوشته اند که پس از عدم موفقیت ابوبکر و عمر در فتح قلعه یهودیان خیبر، پیامبر فرمود: فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و پیامبرش او را دوست دارند و او نیز خدا و پیامبر را دوست دارد . همچنین به چشم درد علی علیه السلام و بهبود آن به دست پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره کرده اند که پس از مبارزه با مرحب یهودی و هلاکت او، قلعه را فتح کرد . (58) ابن اثیر علاوه بر طبری، از ابو رافع نقل کرده که چون خدا قلعه را به دست علی علیه السلام گشود، حضرت در قلعه را فروافکند; ما که هشت نفر بودیم کوشیدیم آن را از یک سو به سوی دیگر برگردانیم، اما نتوانستیم . (59)

اخبار این مورخان در خصوص دلاوری و شجاعت علی علیه السلام در عرصه پیکار با یهودیان خیبر، بخصوص نقل جمله معروف پیامبر صلی الله علیه و آله در شان علی علیه السلام در فتح قلعه، بیان فضیلتی دیگر از حضرت علی علیه السلام در تاریخ اسلام است .

8- 3- سریه ذات السلاسل:

ابن هشام در مورد این سریه آورده است: رسول خدا خبر یافت که گروهی از قضاعه، قصد غارت اموال مسلمانان را دارند; «عمروبن عاص » را فراخواند و پرچم سیاهی به وی داد و 300 مرد از بزرگان مهاجر و انصار را با او روانه ساخت; او وقتی نزدیک دشمن رسید و از تعداد آنان آگاه شد، از پیامبر صلی الله علیه و آله کمک خواست . رسول خدا، «ابو عبیده جراح » را با 200 مرد فرستاد و برای وی لوایی بست و بزرگان مهاجر و انصار، از جمله ابوبکر و عمر را همراه وی روانه کرد و به او گفت که به عمرو ملحق شوند و با هم باشند و اختلاف نکنند . سرانجام آنان با جمعی از مشرکان برخورد کرده و آنها را شکست دادند و شخصی را فرستادند تا گزارش آن سریه و بازگشت مسلمانان را به پیامبر صلی الله علیه و آله بدهد. (60) طبری نیز مطلب را مانند ابن هشام نقل کرده است . (61) اما بنا بر بعضی از ماخذ شیعی، کار با اعزام عمروبن عاص به انجام نرسید و مقصود حاصل نگشت; بلکه پس از مامور شدن علی علیه السلام، دشمن از پای درآمد و خاطر رسول خدا و سایر مسلمانان آسوده شد; مطلب مهم در خصوص این سریه، نازل شدن سوره «عادیات » در شان علی علیه السلام است . (62)

طبرسی در مجمع البیان آورده: بعضی گفته اند سوره عادیات وقتی نازل شد که رسول خدا، علی علیه السلام را به جنگ ذات السلاسل فرستاد و علی علیه السلام لشکر دشمن را شکست داد و این بعد از چند نوبت اعزام افراد با لشکر به سوی دشمن بود که نتوانستند کاری صورت دهند و به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بازگشتند. در حدیثی طولانی از امام صادق علیه السلام وایت شده است که از این جهت جنگ مزبور ذات السلاسل خوانده شد که علی علیه السلام مشرکان را شکست فاحشی داد، عده ای را کشت و اسیران را در طناب به هم بست که گویی در غل و زنجیرند . وقتی این سوره نازل شد، رسول خدا از خانه به میان مردم آمد، نماز صبح را خواند و همین سوره را در نماز تلاوت کرد . بعد از آن که نمازش تمام شد، اصحاب گفتند: ما این سوره را نشنیده بودیم; رسول صلی الله علیه و آله فرمود: بله! علی بر دشمنانش ظفر یافت ، خدای تعالی این سوره را فرستاد و جبرئیل امشب با آمدن آن، فتح علی علیه السلام را به من مژده داد; چند روز بعد، علی علیه السلام با غنایم و اسیران رسید . (63)

9- 3- نقش علی علیه السلام در فتح مکه:

در جریان فتح مکه، علی علیه السلام از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله ماموریت یافت که جاسوس قریش - زنی به نام ساره - را که قصد خبررسانی از حرکت سپاهیان اسلام را داشت، دستگیر کند . ابن اسحاق این مطلب را به نقل از سایر راویان آورده است ; همچنین درباره ورود مسلمانان به مکه در زمان فتح آن و شعار سعدبن عباده یاد کرده که می گفت: «الیوم یوم الملحمة » . شخصی از این سخن آشفته شد و از تمایل انصار به ایجاد درگیری با مکیان، به پیامبر صلی الله علیه و آله شکایت کرد; در نتیجه پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: به نزد سعد برو، پرچم را از او بگیر و وارد مکه شو . (64)

طبری و ابن اثیر، خبر مربوط به دستگیری جاسوس قریش را توسط علی علیه السلام ، ذکر کرده و نیز از فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله در واگذاری پرچم سپاه را از دست سعد به علی علیه السلام آورده اند . (65)

براساس این روایات، نقش مؤثر حضرت علی علیه السلام، در دستگیری جاسوس کفار و نیز پرچمداری و دعوت مردم به الفت و رحمت، در لبیک به پیام رسول خدا در فتح بدون خونریزی مکه، تصریح شده است .

10- 3- بت شکنی علی علیه السلام در نبرد با قبیله طی:

از جمله اقدامهای پیامبر صلی الله علیه و آله پس از فتح مکه، پاکسازی خانه کعبه و سایر مراکز از وجود مظاهر شرک و بتها بود . حضرت علی علیه السلام نیز در این اقدام انقلابی شرکت داشت و از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله برای انهدام بعضی بتها ماموریت یافت . ابن هشام در این مورد آورده است: بعضی از اهل علم روایت کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله، علی بن ابی طالب را برای انهدام بت فلس فرستاد که دو شمشیر به نامهای مخذم و رسوب بر آن بسته شده بود; علی علیه السلام آنها را برداشته به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد . (66)

ابن اثیر در روایت کاملی آورده است: در ماه ربیع الاول از سال نهم هجری، پیامبر صلی الله علیه و آله علی بن ابی طالب را برای نبرد، به سوی قبیله طی روانه کرد و به وی فرمان داد که «فلس » را درهم شکند . او به سوی طی رفت، به آنها حمله کرد، غنیمت و اسیرانی گرفت و بت را منهدم ساخت و دو شمشیر مخذم و رسوب را که حارث بن ابی شمر به آن بت پیشکش کرده و بر آن آویزان کرده بود، گرفت و به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد; دختر حاتم را نیز به اسیری گرفت و به مدینه آورد که پیامبر او را آزاد کرد . (67)

11- 3- نبرد حنین:

پس از فتح مکه، هنوز قبایلی چون هوازن و ثقیف بودند که در مقابل دعوت اسلام مقاومت کرده و جنگ حنین را به راه انداختند . مسلمانان که در این زمان تعدادشان افزایش یافته بود، مغرور شده در همان آغاز جنگ از مشرکان شکست خوردند و متواری شدند; اما برخی از صحابه ایستادگی کرده سبب بازگشت مسلمانان و تقویت روحیه آنان شدند و سرانجام پیروزی را نصیب لشگریان اسلام کردند; از جمله این افراد حضرت علی علیه السلام بود .

طبق گفته ابن اسحاق، از جمله کسانی که در حنین ایستادگی کردند و فرار ننمودند، از مهاجران، ابوبکر و عمر، و از اهل بیت، پیامبر صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام و عباس بودند . (68) همچنین آورده است: در حنین، پرچمدار مشرکان بر شتر خود کر و فری داشت، ناگاه علی بن ابی طالب به سوی او رفت . مردی از انصار هم قصد وی کرد . علی شتر را از پشت سر زد و انصاری به آن مرد حمله ور شد و پایش را قطع کرد و او از روی شتر افتاد . (69)

ادامه نوشته

حضرت علي (ع ) بخش اول

چکیده:

در سال مولای متقیان حضرت علی علیه السلام و در این نوشتار، به بررسی فضایل و نقش تاریخی امام علی علیه السلام در دوران صدر اسلام و بخصوص مساله امامت از منظر سه منبع معتبر تاریخ اسلام (سیره ابن هشام، تاریخ طبری و تاریخ ابن اثیر) می پردازیم . این فضایل و نقش تاریخیحضرت، در سه مرحله زمانی (از کودکی امام تا بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله، از دوران بعثت تا هجرت پیامبر و از دوران هجرت تا رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله) مورد پژوهش و تطبیق قرار گرفته است .

نتیجه بررسی حاضر، دستیابی به پاسخ این سؤال است که آیا مورخان مذکور همه حقایق مربوط به علی علیه السلام را نوشته اند یا نه؟ و اگر نتوانسته اند، چرا؟ به احتمال قریب به یقین محدودیتهای سیاسی - عقیدتی، مورخان منابع مذکور را، از ذکر بعضی حقایق تاریخ اسلام باز داشته است .

کلیدواژه ها:

امامت، علی بن ابی طالب علیه السلام، فضایل علی علیه السلام، کتب تاریخ، سیره

در کتب تاریخ اسلام، ماجرای خشکسالی و سختی و تنگدستی ناشی از آن در قبیله قریش ذکر شده (1) و آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و عمویش عباس تصمیم گرفتند به خاطر کمک به ابوطالب، دو تن از فرزندان وی را نزد خود آورده از آنها نگهداری کنند; پس پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام، و عباس و جعفر را انتخاب کردحضرت علی علیه السلام تا زمان بعثت، در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله بود . بعضی از مورخان، این امر را از الطاف الهی بر حضرت علی علیه السلام شمرده اند . (2)

علی علیه السلام در سایه همنشینی و همنفسی با پیامبر صلی الله علیه و آله و تحت توجهات و تعالیم ایشان ، دوران رشد و بالندگی خود را با کسب فضایل معنوی و اخلاقی از سیره نبوی طی کرد . این امر پس از بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز ادامه داشت ; لذا ایشان به عنوان اولین مرد مسلمان، پشت سر پیامبر به نماز ایستاد و در تمام مراحل نبوت، یک لحظه از یاری و پشتیبانی رسول خدا سستی و غفلت نکرد . تاریخ اسلام سرشار از فداکاریها و شجاعتها و دلاوریهای آن حضرت است . تمامی این فضایل و نیز کسب مقام دامادی پیامبر صلی الله علیه و آله که حاکی از علاقه و محبت ایشان بود، بدون شک حسادت برخی را برانگیخت; اینان تا زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله، جرات علنی کردن دشمنی و حسد خود را نداشتند; اما پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله، دشمنی های پنهان، آشکار و علنی گشت . حوادث تاسف انگیز تاریخ اسلام پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله از جمله مساله جانشینی و خلافت رسول خدا و خانه نشین کردن بیست و پنج ساله حضرت علی علیه السلام ، گواه این مطلب است; لذا کتمان حقایق و فضایل حضرت علی علیه السلام از سوی مخالفان و معاندان وی، امری طبیعی و بدیهی بود . در این میان، تلاش مورخان با انصاف و بدون غرض، در ثبت فضایل و ذکر روایات در خصوص ایشان، قابل تقدیر است . هرچند که فشار سیاسی حکومتهای وقت، مانع از ذکر تمامی حقایق می شد .

فضایل علی علیه السلام از دوران کودکی تا بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله

در این مرحله از تاریخ زندگانی علی علیه السلام، آنچه را که مورخان اسلامی در کتب سیره ابن هشام، تاریخ طبری و تاریخ ابن اثیر به عنوان فضیلتی برای علی بن ابی طالب علیه السلام آورده اند، ذکر مسلمان شدن وی به عنوان اولین ایمان آورنده به آیین محمدی علیه السلام است که به تفکیک مورد بررسی قرار می گیرد:

1.علی علیه السلام نخستین مرد ایمان آورنده به پیامبر صلی الله علیه و آله

ابن هشام ابتدا از اسلام حضرت خدیجه یاد کرده است، (3) سپس مساله نزول نماز و پس از آن، از اسلام امام علی علیه السلام سخن گفته است .(4)

طبری در خصوص اسلام آوردن علی علیه السلام آورده است: بعضی ها گفته اند نخستین مردی که به پیامبر خدا ایمان آورد، علی بن ابی طالب بود; از ابن عباس روایت کرده اند که اول کسی که با پیامبر نماز کرد علی بود و از جابر نیز روایت کرده اند که پیامبر به روز دوشنبه مبعوث شد و علی به روز سه شنبه نماز کرد . ابوحمزه گوید: از زیدبن ارقم شنیدم که گفت اول کسی که به پیامبر خدا علیه السلام ایمان آورد، علی بن ابی طالب بود . (5) طبری سپس روایتهای مختلفی را از کلبی، ابن اسحاق و دیگران در مورد اسلام آوردن علی علیه السلام، پس از خدیجه آورده است . (6)

ابن اثیر این موضوع را چنین روایت کرده است: «دانشوران درباره نخستین کسی که به اسلام گرایید، اختلاف دارند; گرچه همداستان هستندکه خدیجه نخستین آفریدگان خدا بود که به اسلام گروید . برخی گفتند: نخستین مردی که اسلام آورد، علی بن ابی طالب بود . ابن اثیر در ادامه روایت، گزارشی ازحضرت علی علیه السلام ذکر کرده که ابن هشام و طبری به آن اشاره ای نکرده اند . در این گزارش علی علیه السلام فرموده است: من بنده خدا و برادر پیامبر او هستم و پس از من هرکه خود را چنین خواند، دروغگو و دروغ پرداز باشد . هفت سال پیش از سایر مردمان، آغاز به نماز خواندن با پیامبر خدا کردم . (7) » ابن اثیر در ادامه به تقلید از شیوه طبری، به ذکر سایر روایتها در این خصوص پرداخته است

2.نماز گزاردن حضرت علی علیه السلام با پیامبر در دره های مکه

ابن هشام در این روایت از حضور علی علیه السلام در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان تنها همراه در خواندن نماز، در دره های مکه، سخن می گوید . یکبار ابوطالب آن دو را دیده و از آیین جدیدشان می پرسد . علی علیه السلام دین اسلام را شرح می دهد و از وی می خواهد که آن را بپذیرد . ابوطالب اظهار می دارد که نمی تواند از دین پدرانش جدا شود، با این حال اطمینان می دهد اقدامی که او را ناراحت کند، از وی سر نخواهد زد . در ادامه، ابن هشام روایتی دیگر آورده است که در خاتمه آن ابوطالب به علی علیه السلام می گوید: پسرم، پیامبر خدا تو را جز به راستی و درستی و خیر نمی خواند، همواره با او باش . (8)

طبری در این مورد، مطلبی را ذکر نکرده است، اما ابن اثیر مانند ابن هشام، ماجرای نماز خواندن علی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله را در دره های مکه و ماجرای دیدار ابوطالب و سخن آنان را آورده است . (9)

از نمونه حذفهای محافظه کارانه در سیره ابن هشام، حادثه جالبی است که در بخش اندکی از سیره ابن اسحاق که در دست است، وجود دارد و طبری و ابن اثیر نیز آن را از ابن اسحاق و دیگران آورده اند . این روایت چنین است که غفیف بن قیس کندی می گوید: در عصر جاهلیت به مکه آمده بودم و می خواستم برای خانواده ام عطر و لباس بخرم; در مکه به دیدار عباس بن عبدالمطلب که تاجر بود، رفتم . محل ملاقات ما، همان محل اجتماع معمول مردم مکه، یعنی مسجدالحرام بود . ما در جایی نشسته بودیم که می توانستیم کعبه را مشاهده کنیم . هنگامی که آفتاب بالا آمد و روز به نیمه رسید، جوانی به صحن مسجد الحرام آمد، بعد از اینکه به آسمان نگریست، رو به سوی کعبه ایستاد، اندکی بعد نوجوانی به مسجد آمد و در جانب راست آن جوان ایستاد و با فاصله کمی، زنی آمد و در پشت سر آن دو ایستاد . آن جوان خم شد و رکوع کرد، نوجوان و زن هم رکوع کردند . آن جوان سر برداشت و به سجده رفت و آن دو نیز سر برداشته سجده کردند . من گفتم: عباس! امری بزرگ است . عباس گفت: آری امری بزرگ است ! آیا می دانی این جوان کیست ؟ گفتم: نه ! گفت: او محمد بن عبدالله برادرزاده من است . آیا می دانی این نوجوان کیست؟ او علی برادرزاده من است . آیا می دانی این زن کیست؟ او خدیجه بنت خویلد، زوجه آن جوان است . برادرزاده ام به ما خبر داده است که پروردگار او - خدای آسمانها و زمین - به این دین که وی بدان عمل می کند، امر کرده است . به خدا سوگند در تمام روی زمین ، جز این سه تن هیچ کس بر این دین نیست . (10) با بررسی این روایتها در کتب سیره و تاریخ، پیشگامی حضرت علی علیه السلام در ایمان به رسول خدا به عنوان اولین مرد مسلمان محرز است و جای هیچ شک و تردیدی نمی گذارد .

ادامه نوشته

تنبلي وآثار نتايج آن

تنبل در لغت به معنای تن­پرور است؛ کسی که مایل به کار نباشد و تن به کار ندهد و کسی که از کار گریزان است.  (1) در زبان عربی واژه­ی "کسل" مترادف با تنبلی می­باشد. (2)

در اصطلاح علم اخلاق، به هرنوع بی­میلی و بی­رغبتی به کار، تنبلی نمی­گویند؛ زیرا در برخی از موارد، عامل گریزانی از کار، ضعف جسمانی و وجود یک بیماری جسمی است و گاهی نیز اهمیت نداشتن یک موضوع خاص در اعتقاد شخصی سبب بی­رغبتی آن شخص برای انجام آن موضوع است؛ به­طوری که اگر اهمیت موضوعی برایش قطعی شود، با چابکی و نشاط انجامش می­دهد و همه­ی جوانب کار را نیز رعایت می­کند. از این رو در علوم تربیتی به کسی تنبل اطلاق می­شود که شخص بدون داشتن کوچک­ترین ضعف جسمانی، مهم­ترین کارهای خود را به تأخیر انداخته و یا با اکراه و اجبار انجام می­دهد. (3)

 تنبلی در آیات

در قرآن از کسالت و تنبلی به­خصوص در کارهای نیک و در راه عبادت خدا، به زشتی یاد شده و این صفت از ویژگی­های منافقان برشمرده شده است. در دو آیه از آیات قرآن که از واژه­ی "کُسالی" در توصیف منافقان استفاده شده، بر این معنا دلالت دارد.

«منافقان مى‏خواهند خدا را فریب دهند در حالى كه او آنها را فریب مى‏دهد و هنگامى كه به نماز برمى‏خیزند، با تنبلی برمى‏خیزند و در برابر مردم ریا مى‏كنند و خدا را جز اندكى یاد نمى‏نمایند!» (4)

 «هیچ چیز مانع قبول انفاق­هاى آنها نشد، جز اینكه آنها به خدا و پیامبرش كافر شدند، و نماز بجا نمى‏آورند جز با تنبلی، و انفاق نمى‏كنند مگر با اجبار.» (5)

 چون نماز وسیله­ی پیدایش حالت ارتباط با خداوند متعال و ظهور عبودیت و خضوع در مقابل خداوند متعال است، آنکه منافق باشد، چون در باطن کافر و مخالف است و هم طالب ارتباط و توجّه نیست، اگر نمازى مى‏خواند توأم با تكلّف و سستى خواهد بود. افرادی هم كه روى عادت نماز می­خوانند، و هیچ­گونه علاقه و توجّهى به حقیقت نماز كه اظهار عبودیت و خضوع و خشوع است ندارند و از نماز جز حركات آن را درک نمی کنند، و نماز را چون باری بردوش خود می­بینند که باید آن را بر زمین نهند، در این خصلت مانند منافقان می­باشند، و با سستی برای ادای این فریضه­ی الهی قیام می­کنند. (6) 

 

ادامه نوشته

نمايش خلاق ؟

نمایش خلاق، شکلی از وانمود بازی بوده و فعالیت نمایشی سازمان‌یافته‌ای است که بیشترین تاکید آن بر مراحل انجام دادن کار است تا بر حاصل کار. نمایش خلاق،یکی از روش‌هایی است که در تدریس به‌کار برده می‌شود به این صورت که معلم، داستان یا قطعه شعری را برای گروهی از کودکان می‌خواند. سپس معلم وشاگردان به تجزیه و تحلیل آن پرداخته و خودشان امکانات سناریو، صحنه وشخصیت‌ها و گفتگوها را خلق و به اجرای آن می‌پردازند.         . 1

آموزگاری که از نیاز کودکان به بازی آگاه است و نمایش خلاق را انتخاب می‌کند، یکی از انعطاف‌پذیرترین و خلاق‌ترین ابزارهای موجود در حرفه آموزگاری را باخود به کلاس می‌برد. 2 

ادامه نوشته

شيوه هاي فرزند پروري و...

شیوه های فرزندپروری و شخصیتِ اجتماعی و فرهنگی جوانان

انسانها (کودکان) در بَدو تولد مانند کاغذ سفیدی هستند که هنوز چیزی بر روی آن نوشته نشده است. (راموز, 1976 : 119) هر آنچه که ما بر روی آنها بنویسیم, در آینده همان را خواهیم خواند. به عبارت دیگر، شخصیتِ اجتماعی و فرهنگیِ فرزندان توسط :

خانواده، مدرسه، رسانه ها و محیط های اجتماعی دیگر ساخته می شود. یعنی, قاعدتا شکل، فرم و محتویِ هر کدام از این منابع, نسبتا مشابه شکل, فرم و محتویِ شخصیتِ روانی، اجتماعی و هویت فرهنگی جوانان خواهد بود.
این منابع بطور یکسان عمل نکرده و تاثیر یکسانی بر روی افراد جامعه ندارند. در بعضی از افراد، خانواده و در افراد دیگر، مدرسه و در تعدادی دیگر, ممکن است رسانه ها بیشترین تاثیر را داشته باشند. اما، همانطوری که تحقیقات نشان می دهند، بیشترین تاثیر در روند جامعه پذیری و فرهنگ پذیری انسان، در نتیجه, شخصیت روانی و فرهنگی او تا قبل از 6 سال پایه ریزی می شود و این زمان را انسان بیشتر در خانواده می گذراند. (دادسون, 1972)
در مواقعی که خانواده بتواند با روابط آموزشی صحیح، فرزند را به سمت خود جذب کند، تاثیر نیروهای دیگر حتی در صورتی که مخالف با فرهنگ رایج خانواده باشند, به حداقل خواهد رسید، و در صورت موافقت نیز تشدید خواهد شد. در صورتیکه خانواده با روابط نا صحیح خود نقش دافعه را نسبت به فرزند داشته باشد، طبیعتا, منابعِ دیگر که رابطه ای بهتر و آموزشی تر از خانواده ایجاد کنند، می توانند بر روی چگونگی شخصیتِ روانی، اجتماعی و فرهنگی فرزندان اثر بسزایی داشته باشند. از منظری دیگر، در صورتیکه رابطة خانواده، رابطه ای بر اساس دمکراسی و آزادی باشد، اولا, فرزند بیشتر به سمت خانواده تمایل نشان خواهد داد، ثانیا, جنبة اجتماعی شدن او بیشتر تقویت شده و وی نقش فعالتری را در جامعه ایفا می کند. در غیر اینصورت غالبا دیده شده که فرد منزوی بوده و با محیط اطراف خود منفعلانه بر خورد خواهد کرد...............

 

ادامه نوشته

اهمیت تربیت فرزندان  ازديدگاه امير مومنان     :

تربیت از حیاتی ترین ابعاد زندگی انسان است و در پرتو آن ، انسان به سعادت مطلوب نائل مي‏آید . بزرگ مربی اسلام، علی علیه‏السلام در سخنان دربار خود بارهاوبارها از این امر مهمّ پرده برداشته و آثار و نتائج مثبت تربیت فرزند و پیامدهای منفی بي‏توجهی به آن را بیان داشته‏اند. امّا پیش از بیان دیدگاههای حضرت در این زمینه، مناسب است نوع نگرش و برداشت آن حضرت را از فرزند ارائه نمائیم. بر خلاف برداشت و نگرش برخی افراد كه از فرزند بیشتر به عنوان ابزاری برای پاسخگویی به نیاز عاطفی والدین و نیز عضوی برای تأمین و خدمت به خانواده و مایه فخر و مباهات والدین نگریسته مي‏شود، امام علی علیه‏السلام به فرزند بسی فراتر از این نگریسته و آن را عطیه‏ای الهی بر شمرده‏اند كه در پرتو توجه و تربیت والدین به رشد كافی رسیده و در پی نیكوكاری و احسان به والدین بر مي‏آید. در نهج‏البلاغه آمده است كه: "در حضور امام علی علیه‏السلام مردی به دیگری تولد پسرش را این چنین تبریك گفت:"گوارایت باد رزمجویی سواركار!" آن حضرت از نوع تبریك گفتن او نهی نمود و تبریك گفتنی این چنین رابه او توصیه نمود:" امید كه بخشنده‏اش را سپاسگزار باشی و این عطیه الهی مباركت باد، او به رشد دلپذیر برسد و تونیز ازنیكی و خیرش بهره‏مند شوی."(1) 

ادامه نوشته

انتخاب كردن كتاب برای كودكان

انتخاب كردن كتاب برای كودكان

     به دنبال كتاب هایی بگردید كه داستان های خوب و متنوعی دارند، كتاب ها ی مصور و كتاب هایی كه شما نیز از مطالعه آنها لذت می برید و كتاب هایی كه با خلق و خوی كودك شما سازگار است .

 برای انتخاب كتاب مرحله زندگی كودك خود را در نظر بگیرید، و ببینید در چه دوره تكاملی قراردارد. نخستین دوره كودكی ، دوره ای است كه بچه ها مهارت های سرگرم كننده متعددی را فرا می گیرند و با شرایط تازه ای روبه رو می شوند. برای كودكان مختلف و مناسبت های گوناگون ، كتاب های متنوعی موجود است ، تقریباً درباره هر موضوعی كتاب وجود دارد.

     به دنیا آمدن فرزند دوم، نگهداری از كودك ، دوست یابی ، دوستان واقعی و غیرواقعی ، به مدرسه رفتن ، اخلاق های خوب ، اخلاق های بد ، عواطف و احساسات ، همكاری كردن ، به دكتر رفتن ، به دندانپزشكی رفتن، تنها بودن با خواهر یا برادر خود، خوابیدن و حتی مراسم مذهبی .

 آیا تا به حال پس از خواندن عبارتی از یك كتاب به فكر نیفتاده اید كه : " این موضوع همان چیزی است كه می خواهم با كودكم در میان بگذارم... "؟ خواندن كتاب كودكان ، به بزرگسالان ( والدین ) كمك می كند تا بتوانند آنچه در ذهن خود دارند ، بیان كنند . چیزهایی كه گاه والدین نمی توانند برای ادای آن واژه ای بیابند.

  كتابی را برای فرزند خود انتخاب كنید كه :

 - هر دو از خواندن آن لذت می برید و به موضوع آن علاقه مندید.

 - با خواندن آن ، كودك شما دانستنی هایی درباره جهان پیرامون خود می آموزد.

 - به شما كمك می كند كه آنچه درذهن خود دارید ، بیان كنید.

 -به كودك كمك می كند تا احساس خوب و مثبتی از خود داشته باشد و به قابلیت های تازه خود پی ببرد.

 - به كودك كمك كند كه بداند در دنیای اطراف او كودكان دیگری هم هستند كه شرایط و احساسات مشابهی با او دارند.

 - به كودك كمك كند تا مفاهیم و معانی ارزش ها، سنت ها ، خانواده ، جامعه و... را درك كند.

 در سنین شیرخوارگی ، كودك از خواندن چه نوع كتاب هایی لذت می برد؟

 - كودك از بدو تولد از شنیدن صدای كتاب خواندن شما لذت می برد، برای او شنیدن صدای گرم و دلنشین شما لذتبخش ترین چیز در دنیاست . تا زمانی كه كودك با حوصله به سخنان شما گوش می دهد كتابخوانی را ادامه دهید.

 - قبل از خواب ، هنگامی كه كودك با شیئی بازی می كند و آن را روی زمین می غلتاند زمان مناسبی برای گوش كردن به كتاب خوانی شماست.

 - به كودك امكان آشنا شدن با كتاب به شیوه خودش را بدهید. در این سن ، كودك دوست دارد اشیاء را بـِجَود، پاره كند، روی آنها بنشیند یا بایستد . بنابراین از كتابهای نرم ، پارچه ای و مقاوم استفاده كنید.

 - كتاب هایی كه در هر صفحه ، یك تصویر كامل و مشخص دارند.

 - كتاب هایی كه داستان بسیار كوتاه و درباره موضوع هایی آشنا و مملوس با زندگی كودك دارند .

 در دوره نوپایی ، مناسب ترین كتاب ها برای كودكان كدامند؟

 - داستان های كوتاه در باره موضوع های مختلف و متنوع .

 - كتاب های كارتی ( هرصفحه از كتاب یك كارت جداگانه است) و داستان هایی كه از زندگی روزمره كودك سرچشمه گرفته اند.

 - كتاب هایی كه اشعار موزون دارند و بچه ها می توانند آنها را تكراركنند.

 - كتاب هایی كه مضمون واحدی دارند . به طور مثال درباره شكل های هندسی، رنگ ها یا حروف الفبا نوشته شده اند.

 كتاب های مورد علاقه كودكان پیش دبستانی كدامند؟

 - كتاب هایی كه داستان بلند و كمی پیچیده تردارند.

 - كتاب هایی كه اشعار موزونی دارند و درباره زندگی روزمره كودكان نوشته شده اند و برای گسترش دنیای آنها و افزایش دانسته هایشان سودمندند.

 - لطیفه ، قصه های بلند، قصه های محلی و سنتی كه ترسناك نباشند.

 در پایان ذكر این نكته ضروری است كه هیچ گاه بیش از حد به مطالعه كتاب اصرار نكنید. چون این امر نتیجه ی معكوس دارد و كودك را از كتاب گریزان می سازد.

 

گشتالت درماني و راهبردهاي علمي آن

 گشتالت، یک کلمه آلمانی است که معنی آن "کل" یا "شکل­بندی" می­باشد. پرلز، از اصطلاح گشتالت برای نشان دادن نوع خاص و یکتایی از طرح­یابی استفاده کرده است که در آن، اجزاء با هم یکپارچه شده و به صورت کل‌های ادراکی، درمی‌آیند. در واقع، این نوع فرایند طرح­یابی و یکپارچه‌شده اجزاء، خود یکی از کارکردهای اساسی موجود زنده می­باشد. برای آدمی، سازمان جهان از طریق واقعیت ذهنی حاصل از ادراک‌های وی تعریف می­شود. بدین ترتیب، گفته می­شود که رویکرد گشتالتی، پدیدارشناختی است؛ یعنی، در آن سعی نمی‌شود یک واقعیت مطلق، تعریف شود. ضمنا به دلیل آنکه رویکرد گشتالتی با موجود زنده آغاز و با آن پایان می­پذیرد، بنابراین، اصطلاحا رویکردی وجودی است. 1

 شش قانون برای هدایت درمانگران گشتالتی

1. در اینجا و حالا بمان.

2. بر تجربه مستقیم تاکید کن.

3. به فعالیت‌هایی مانند صحبت کردن در مورد چیزی، تحلیل کردن و حدس زدن و غیره نپرداز.

4. سعی کن مراجع، خود را کشف کند.

5. از ناکامی استفاده مفید بکن.

6. بر مسئولیت و انتخاب تاکید کن.

 در این چارچوب روش‌ها و تکنیک­ها، تنها به خاطر خلاقیت درمانگر محدود می‌شوند. 2 

ادامه نوشته

علل لكنت زبان و روشهاي درمان

لکنت زبان، یک پدیده پیچیده روانی – حرکتی است که به‌طور موقت یا دائم در ادا و تلفظ کلمات و سیلاب‌ها به وجود می‌آید که به علت انقباض غیرعادی عضلانی، کلمه درست تلفظ نمی‌شود. (1) لکنت زبان، از مهمترین و متداول‌ترین انواع اختلالات تکلمی است و در سه مرحله سنی امکان بروز دارد:

 الف. 2 تا 4 سالگی: یعنی سن آغاز سخن گفتن، که به علت رشد سریع فرهنگ لغات، کودک دچار لکنت می‌شود.

 ب. 6 تا 7 سالگی: یعنی زمان آغاز مدرسه، که به لحاظ ویژگی‌های عاطفی و سازگاری‌های اجتماعی خاص این مرحله از زندگی کودک و مواجه شدن وی با اولین تجربه رسمی اجتماعی، ایجاد می‌شود. این دوره زمان مناسبی برای بروز این اختلال است.

 پ. دوران بلوغ: به علت تغییرات هورمونی، روانی و اجتماعی، زمینه مناسبی برای بروز یا تشدید لکنت زبان است.

  این اختلال در میان پسران، بیش از دختران شایع است به گونه‌ای که در بررسی‌ها و تحقیقات مختلف، نسبتی در حدود 70% برای پسران و 30% برای دختران به دست آمده است. 2

 انواع لکنت زبان

  با توجه به عوارض و حالات مختلف لکنت، یعنی مدت زمان وقفه‌ها، فراوانی و توالی آنها، میزان قوت و فشار مربوط به تلفظ حروف و کلمات دو نوع لکنت وجود دارد:

 نوع اول: لکنت زبان انقباضی Tonic

  به علت انقباض عضلات دهان، حلق، حنجره و تار آواها ایجاد می‌شود و فرد مبتلا به این نوع لکنت، دچار گیر و وقفه در ادای کلمه و تلفظ می‌شود و برای ادای کلمه شدیدا به خود فشار می‌آورد و پس از لحظاتی به‌طور ناگهانی کلمه را ادا می‌کند. این حالت بیشتر جنبه روانی دارد.

 نوع دوم: لکنت زبان تشنجی Clonic

  در این نوع، معمولا یک بخش(بخش اول) با تشنج تکرار می‌شود. مثلا کلمه مادر را چنین بیان می‌کند: م م م مادر. این نوع را غالبا ناشی از اختلال فیزیولوژیک عصبی – عضلانی می‌دانند. گاهی اوقات هر دو نوع لکنت در مبتلایان با هم دیده می‌شود. 3 

ادامه نوشته

چند راه كار جهت مبارزه با نگراني

1.همواره مطمئن باشید تحت حمایت خداوند هستید و پیوسته به خود بگوئید او با من است و من با او هستم . این جملات را مرتبا با صدای بلند تکرار کنید و به ضمیر ناخودآگاه خود بگوئید با کمک خداوند قادر به انجام همه کارها هستم او بهترین مونس تنهائی من است .

2. ذهن خود را از افکار منفی مایوس کننده و ترسناک خالی کرده و با افراد امیدوار , موفق , شاد و پر انرژی فعال و مثبت اندیش معاشرت کنید .

3. از مشکلات زندگی کوه نسازید و سعی کنید مقاوم , استوار و مصمم با آنها روبه رو شوید چون گذشت زمان به شما ثابت می کند که بسیاری از نگرانی های شما درگذشته بی مورد بوده پس از لحظه وحال حداکثر استفاده را ببرید.

4.هر روز پس از بیدار شدن از خواب چند دقیقه وقت خود را به مدیتیشن اختصاص دهید چون سکوت به ذهن استراحت و تعادل می دهد و داشتن ذهن آرام تنها داروی مورد نیاز جسم سالم است .

5.اوقات فراغت خود را با افرادی که از صمیم قلب دوستشان دارید بگذرانید و به طبیعت زیبا بروید و از نغمه پرندگان . زیبائی گل ها . گیاهان لذت ببرید .

6. از ورزش و پیاده روی و گوش دادن به موزیک های آرام بخش و تجسم مناظر زیبا و یادآوری خاطرات شیرین و کلمات دلنشین در ذهن خود غافل نشوید

7.راز تمام موفقیت ها از آرامش ذهن بر می خیزد پس بدانید آنچه آینده بود حال است و آنچه حال است گذشته می شود پس نگرانی چرا ؟؟؟؟؟؟؟

 

اخلاق ، بد اخلاقي

  آیا اخلاق قابل تغییر است؟

سرنوشت علم اخلاق و تمام بحثهای اخلاقی و تربیتی به این مساله بستگی دارد، زیرا اگر اخلاق قابل تغییر نباشد نه تنها علم اخلاق بیهوده خواهد بود، بلکه تمام برنامه های تربیتی انبیا و کتابهای آسمانی لغو خواهد شد; تعزیرات و تمام مجازاتهای بازدارنده نیز بی معنی خواهد بود.

بنابراین، وجود آنهمه برنامه های اخلاقی و تربیتی در تعالیم انبیاء و کتب آسمانی و نیز وجود برنامه های تربیتی در تمام جهان بشریت، و همچنین مجازاتهای بازدارنده در همه مکاتب جزائی، بهترین دلیل بر این است که قابلیت تغییر اخلاق، و روشهای اخلاقی، نه تنها از سوی تمام پیامبران که از سوی همه عقلای جهان پذیرفته شده است.

اما با این همه، عجیب است که فلاسفه و علمای اخلاق بحثهای فراوانی درباره این که «آیا اخلاق قابل تغییر است یا نه؟» مطرح کرده اند!

بعضی می گویند: اخلاق قابل تغییر نیست! و آنها که بدگوهرند و طینتی ناپاک دارند عوض نمی شوند، و به فرض که تغییر یابند، سطحی و ناپایدار است و بزودی به حال اول باز می گردند!

آنها برای خود دلائلی دارند از جمله این که ساختمان جسم و جان رابطه نزدیکی با اخلاق دارد، و در واقع اخلاق هر کس تابع چگونگی آفرینش روح و جسم اوست، و چون روح و جسم آدمی عوض نمی شود، اخلاق او نیز قابل تغییر نیست.

جمعی از شعرا که پیرو این طرز تفکر بوده اند نیز در اشعار خود بطور گسترده به این مطلب اشاره کرده اند (هر چند ممکن است اشعار آنها را بر نوعی مبالغه در این امر حمل کرد).

نمونه ای از اشعار شعرای معروف را در این زمینه در ذیل می خوانید:

پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است شمشیر نیک زآهن بد چون کند کسی؟ ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس! باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار خس!

برسیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ آهنی را که موریانه بخورد نتوان برد از آن به صیقل زنگ!

چون بود اصل گوهری قابل تربیت را در او اثر باشد هیچ صیقل نکو نداند کرد آهنی را که بدگهر باشد سگ به دریای هفتگانه مشوی که چو تر شد پلیدتر باشد! خر عیسی گرش به مکه برند چون بیاید هنوز خر باشد!

دلیل دیگری که برای این امر ذکر کرده اند این است که دگرگون شدن اخلاق به واسطه عوامل خارجی، از قبیل تادیب و نصیحت و اندرز است، و هنگامی که این عوامل زایل گردد، انسان به اخلاق اصلی خود باز خواهد گشت، درست مانند سردی آب که به وسیله عوامل حرارت زا از بین می رود و هنگامی که آن عوامل از بین برود، حرارت را پس داده، به حال اول باز می گردد!

این طرز فکر و این گونه استدلالات همه مایه تاسف و سبب انحطاط جوامع بشری است!

طرفداران «قابلیت تغییر» در امور اخلاقی، از دو دلیل فوق چنین پاسخ می گویند:

1- ارتباط اخلاق با ساختمان روح و جسم انسان قابل انکار نیست، ولی این ارتباط به اصطلاح در حد «مقتضی » است نه «علت تامه »، یعنی می تواند زمینه ساز باشد نه این که الزاما و اجبارا تاثیر قطعی بگذارد، همان گونه که بسیاری از افرادی که از پدران و مادران مبتلا به پاره ای از بیماریها متولد می شوند زمینه آلودگی به آن بیماریها را دارند، ولی با این حال می توان با پیشگیریهای مخصوص جلو تاثیر عامل وراثت را گرفت.

افراد ضعیف البنیه از نظر جسمانی با استفاده از بهداشت و ورزش، افراد نیرومندی می شوند و بعکس، افراد قوی البنیه بر اثر ترک این دو، ضعیف و ناتوان خواهند شد.

افزون براین، روح و جسم انسان نیز قابل تغییر است تاچه رسدبه اخلاق زاییده ازآن!

می دانیم تمام «حیوانات اهلی امروز» یک روز در زمره حیوانات وحشی بودند، انسان آنها را گرفت و رام کرد، و به صورت حیوانات اهلی در آورد; بسیاری از گیاهان و درختان میوه نیز چنین بوده اند. جایی که با تربیت بتوان خلق و خوی یک حیوان و ویژگیهای یک گیاه یا درخت را تغییر داد چگونه نمی توان اخلاق انسان را به فرض که اخلاق ذاتی باشد تغییر داد؟

هم اکنون نیز بسیاری از حیوانات را برای کارهایی که بر خلاف طبیعت آنها است تربیت می کنند و آنها این کارها را بخوبی انجام می دهند.

2- از آنچه در بالا گفته شد پاسخ استدلال دیگر آنان نیز روشن می شود زیرا گاه عوامل بیرونی آنقدر تاثیر قوی دارد که ویژگیهای ذاتی را بکلی دگرگون می سازد، و حتی ویژگیهای جدید به وراثت به نسلهای آینده نیز می رسد همان گونه که در حیوانات اهلی مثال زده شد.

تاریخ، انسانهای بسیاری را نشان می دهد که بر اثر تربیت بکلی خلق و خوی خود را تغییر دادند، و به اصطلاح یکصد و هشتاد درجه چرخش کردند، افرادی که یک روز مثلا در صف دزدان قهار جای داشتند به زاهدان و عابدان مشهوری مبدل گشتند.

توجه به طرز به وجود آمدن یک ملکه اخلاقی به ما این قدرت را می دهد که راه از میان بردن آن را نیز پیدا کنیم; مساله چنین است که هر عمل خوب یابد اثر موافق خود را در روح انسان باقی می گذارد، و روح را تدریجا به سوی خود جلب می کند، تکرار این عمل آن اثر را بیشتر و قویتر می سازد، و کم کم کیفیتی به نام «عادت » حاصل می شود، و هر گاه عادت استمرار یابد به صورت «ملکه » در می آید.

بنابراین، همان گونه که عادات و ملکات اخلاقی زشت در سایه تکرار عمل تشکیل می گردد، از همین طریق قابل زوال است; البته، اثر تلقین، تفکر، تعلیمات صحیح و محیط سالم در فراهم کردن زمینه های روحی برای پذیرش و تشکیل ملکات خوب را نمی توان نادیده گرفت.

در اینجا قول سومی نیز وجود دارد و آن این که بعضی از صفات اخلاقی قابل تغییر است، و بعضی غیر قابل تغییر، آن صفاتی که طبیعی و فطری است، قابل تغییر نمی باشد، ولی آن صفاتی که عوامل خارجی دارد قابل تغییر است. (1)

ادامه نوشته

يادگيري

بدون شک پدیده یادگیری، مهمترین پدیده روانی در انسان و موجودات تکامل یافته می‌باشد، به این دلیل که پایه و اساس بسیاری از مسائلی است که موجب می‌شود انسان از نظر روانی از سایر موجودات و دیگر همنوعان خود متمایز گردد. روان‌شناسی یادگیری یکی از مباحث بنیادی در علم روان‌شناسی می‌باشد که تحقیقات و بررسی‌های فراوانی را از سوی دانشمندان این علم به خود اختصاص داده و نظریات گوناگونی در خصوص آن عنوان شده است. اهمیت و ارزش یادگیری در نزد آدمی هنگامی نمایان می‌شود که ما را از تمام آنچه آموخته‌ایم محروم سازند. در این صورت با آنکه از نظر فیزیولوژیک، فردی بالغ و طبیعی خواهیم بود؛ اما از نظر مسائل روانی به دوره‌های کودکی برگشت خواهیم کرد. 1

  یادگیری یکی از مهمترین زمینه‌ها در روان‌شناسی امروز و در عین حال یکی از مشکل‌ترین مفاهیم برای تعریف کردن است. در فرهنگ امریکایی هریتج (2) یادگیری این‌گونه تعریف شده است:

"کسب دانش، فهمیدن یا تسلط‌یابی از راه تجربه یا مطالعه."

  اما بیشتر روان‌شناسان این تعریف را نمی‌پذیرند؛ زیرا در آن اصطلاحات مبهم دانش، فهمیدن و تسلط‌یابی به‌کار رفته‌اند. در عوض روان‌شناسان در سال‌های اخیر به تعریف‌هایی تمایل نشان داده‌اند که به تغییر در رفتار مشاهده‌پذیر اشاره می‌کنند. معروف‌ترین این تعریف‌ها تعریفی است که به وسیله کیمبل(Kimble) پیشنهاد شده است. کیمبل یادگیری را این‌گونه تعریف کرده است:

"تغییر نسبتا پایدار در توان رفتاری(رفتار بالقوه) که در نتیجه تمرین تقویت‌شده، رخ می‌دهد."

  این تعریف هر چند بسیار معروف است اما به هیچ وجه مورد پذیرش همه روان‌‌شناسان نیست.3

حال این تعریف را با دقت بیشتری مورد بررسی قرار می‌دهیم:

1-    یادگیری تغییر در رفتار است. به سخن دیگر نتایج یادگیری همواره باید قابل انتقال به رفتار مشاهده‌پذیر باشد. پس از یادگیری، یادگیرنده قادر به انجام کاری خواهد بود که پیش از یادگیری نمی‌توانست آن را انجام دهد. 4

2-    این تغییر رفتاری، نسبتا پایدار است؛ یعنی نه موقتی است و نه ثابت. 5

  این نکته در اصل به این منظور به تعریف یادگیری اضافه شده که بین یادگیری و رویدادهای دیگری که رفتار را تغییر می‌دهند مانند خستگی، بیماری و... تمایز ایجاد شود. بدیهی است که این رویدادها و آثار آنها به سرعت می‌آیند و می‌روند، در حالی که یادگیری دوام می‌آورد تا اینکه با گذشت زمان دستخوش فراموشی شود، یا یادگیری تازه‌ای جای آن را بگیرد. بنابراین، هم حالات موقتی و هم یادگیری هر دو رفتار را تغییر می‌دهند، اما تغییر حاصل از یادگیری نسبتا پایدارتر است. 6

3-    رفتاری: برای آنکه یادگیری از دید روان‌شناسان مقوله‌ای قابل توجه باشد باید نوعی تظاهر خارجی یادگیری در رفتار فرد وجود داشته باشد. اگر فردی چیزی را یاد بگیرد اما آن مطلب را به دلیل مخفی ماندن روی رفتار وی تاثیر نگذارد، یک روان‌شناس چگونه می‌تواند پی به یاد گرفتن آن مطلب ببرد؟ آنها صرفا می‌توانند رفتار را مشاهده کنند و از مشاهداتشان نتیجه‌گیری نمایند. 7

4-    تغییر در رفتار الزاما نباید بلافاصله بعد از تجربه یادگیری رخ دهد. اگر چه در نتیجه یادگیری در یاد گیرنده توانایی بالقوه متفاوت عمل کردن ایجاد می‌شود، این توانایی ممکن است بلافاصله در رفتار وی ظاهر نگردد. (8) بنابراین روان‌شناسان تغییر خودبه‌خود در رفتار را نمی‌خواهند، بلکه فقط تغییر در توان برای رفتار را می‌خواهند. 9

5-    تغییر در رفتار(یا توان رفتاری) از تجربه یا تمرین ناشی می‌شود. (10) پتانسیل‌های رفتاری به دلایلی غیر از یادگیری نیز تغییر می‌کنند. وقتی سن ما افزایش می‌یابد، بدن ما نیز تغییر می‌کند و پتانسیل ما برای رفتار عوض می‌شود. عنوان تجربه از آن روی انتخاب شده تا آن دسته از تغییرات رفتاری را که مدنظر نظریه‌پرداز یادگیری است از آن دسته که مورد نظر وی نیست، جدا شود 11

6-     تجربه یا تمرین باید تقویت بشود؛ یعنی اینکه تنها پاسخ‌هایی که به تقویت می‌انجامد آموخته شود. (12) بنابر تعریف کیمبل، یادگیری از تمرین یا کوشش تقویت‌شده به دست ‌می‌آید. به دیگر سخن، تنها رفتار تقویت‌شده آموخته می‌شود. 13

 

منابع:

 1. قشلاقی، محمد؛ روان‌شناسی یادگیری، اصفهان، مانی، 1378، چاپ سوم، ص 1.

 2.American Heritage Dictionary

  3.بی.آر.هرگن‌هان و میتو اچ.انسون؛ مقدمه‌ای بر نظریه‌های یادگیری، علی‌اکبر سیف، تهران، روان، 1386، چاپ یازدهم، ص 22.

  4.همان.

  5. همان.

 6. همان، ص 23.

 7.جان رابرت، اندرسون؛ نگرشی جامع بر یادگیری و حافظه، پونه مختاری و علی طیبی، تهران، دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی ایران، 1380، چاپ اول، ص 9.

 8. مقدمه‌ای بر نظریه‌های یادگیری، ص 22.

 9. یحیی، سیدمحمدی؛ روان‌شناسی یادگیری، تهران، روان، 1382، چاپ دوم،

 10. مقدمه‌ای بر نظریه‌های یادگیری، ص 22.

 11.نگرشی جامع بر یادگیری و حافظه، ص 11.

 12. مقدمه‌ای بر نظریه‌های یادگیری، ص 22.

 13. همان، ص 30.

 

غرور و ريشه هاي آن

       واژه غرور در لغت به معناي فريب خوردن و فريفته شدن و گول خوردن مي‌باشد (1) و در اصطلاح عبارت است از «اعتماد و تكيه كردن نفس به آنچه كه مطابق هوي و هوس باشد و طبع انسان به خاطر شبهه‌افكني و فريب شيطان به آن گرايش يابد. پس هركس بر اساس شبهه فاسدي معتقد شود كه در دنيا يا آخرت به خير و سعادت رسيده مغرور است».  2

  غرور يكي از مرضهاي قلبي است كه انسان را از درون تهي مي‌كند و اعمال و رفتار انسان را نابود مي‌كند و در حقيقت به جاي اينكه پروردگار بي‌همتا را پرستش كند از نفس، مال، مقام و علمش بتي ساخته و آنها را عبادت مي‌كند.

 ريشه‌هاي غرور:

1.جهل و ناداني: انسان سراسر ضعف و عجز وناتواني است، هزاران نقص و نياز وجودش را فراگرفته و در اثر ناآگاهي از حقيقت خويش، امتيازات و كمالاتي را در خود توهم كرده به غرور مبتلا مي‌گردد و به سبب علاقه شديد به خويشتن، ديگران را پايين‌تر و فاقد كمالات به حساب مي‌آورد و به خاطر غرور، ديگر نمي‌تواند حقيقت را تشخيص دهد و پيوسته در مسير گمراهي گام برمي‌دارد.

2. كمبود ظرفيت: انسانها از نظر استعدادهاي دروني يكسان نبوده و داراي قابليت‌ها و ظرفيت‌هاي متفاوت مي‌باشند. برخي با مشاهده كم‌ترين امتياز مادي يا مقام و مرتبه معنوي خود را گم‌كرده، آنچنان مست غرور و تكبر مي‌شوند كه گويي قلّه‌هاي كمال و مدارج بلند علم و معرفت را فتح كرده‌اند: ولي اگر به ديد انصاف نظر شود اولاً معلوم نيست كه برتري‌ها و فضيلت‌هاي شخص مغرور داراي ارزشي حقيقي باشد ثانياً بر فرض دارا بودن ارزش حقيقي اصولاً از ما نيست، بلكه در حقيقت، امانت و عاريه‌اي است كه در اختيار ما قرار گرفته و صاحب اصلی آن آفريننده آسمان‌ها و زمين است و خردمند را شايسته نيست كه به آنچه در حقيقت از ديگري است فخر بفروشد و مباهات نمايد، خصوصاً اگر مايه افتخار خود را در معرض فنا و نابودي ببيند.

3. عقده حقارت: يكي ديگر از ريشه‌هاي غرور، عقده حقارت و نوعي پستي و ذلت است كه شخص مغرور در باطن خويش احساس مي‌كند و با ابزار بزرگي و دست زدن به كارهايي كه شايسته او نيست مي‌كوشد تا حقارت دروني خويش را از مردم پنهان كرده و شكست و واماندگي خود را از قافله ره‌پويان طريق كمال و سعادت جبران نمايد.

امام صادق(ع) مي‌فرمايند:

«هيچ كس لاف بزرگي نمي‌زند مگر به خاطر ذلّتي كه درخود احساس مي‌نمايد» 3

 روان‌شناسان و دانشمندان امور تربيتي بر اين نكته تأكيد دارند كه هر نوع انگيزه برتري خواهي و كبر و غرور ريشه در احساس عدم امنيت روحي داشته و از عقده حقارت نشأت مي‌گيرد.

ادامه نوشته

كودكي و ويژگيهاي آن

كودكی، در ساده‌ترین بیان و به عنوان یك گستره سنی متمایز از دوره‌های دیگر زندگی، به دوره‌ای که از تولد تا نوجوانی ادامه دارد اطلاق می‌گردد. نیازهای آموزشی برای مشخص كردن چرخه‌های آموزشی به دوره‌های پی‌درپی كودكی اول، دوم و سوم متوسل شده‌اند. كودكی به سه دوره كوچكتر تقسیم می‌شود:

كودكی نخست(از تولد تا حدود دو سالگی)

کودكی میانه(از دو سالگی تا شش سالگی)

كودكی پایانی(از شش سالگی تا دوازده سالگی)

  كودكی نخست  

  كودكی نخست به بخشی از كودكی اطلاق می‌گردد كه از تولد تا زبان باز كردن ادامه دارد و به اعتبار فقدان ظرفیت استفاده مؤثر از گفتار، این دوره را می‌توان دوره پیش‌كلامی و به دلیل شكل‌گیری ساخت‌های ایجادكننده امكان فهمیدن و فهماندن بدون استفاده از گفتار بنابر سازه دریافت و واكنش بر اساس تجهیزات حسی – حركتی، دوره حسی – حركتی نامید.

  پس از پشت سر گذاردن موقعیت درون‌رحمی، نوزاد كه وابستگی كامل را تجربه كرده حالا به عنوان یك پایان و در عین حال یك شروع پا به جهان می‌گذارد.

  نمو حركتی نوزاد كاملا وابسته به نشو و نمو یافتگی مغز و اعصاب مركزی اوست. نمو حركتی كودك زمانی به انجام می‌رسد که کودک به سطح نشو و نمای لازم برای تحقق پاره‌ای از فعالیت‌ها رسیده باشد. کودکانی که در محیط‌های نامساعد پرورش می‌یابند ممکن است تا حدی تاخیر حرکتی از خود نشان دهند و در این صورت عوامل محیطی، نقش بارزی در تسریع و تاخیر تحول بر عهده دارد.

  در کودکی اول، ابتدا باید به خاطر بسپاریم که ظهور توانایی گرفتن، ایستادن، راه رفتن، از یک هوش عملی ابتدایی سود جستن، بروز نخستین نشانه‌های گفتار و تجلی اولین ارتباط‌های عاطفی، در حکم جهت‌گیری‌های مشخص یک انسان در راه تحول قلمداد می‌شوند. 1

 ویژگی‌های ذهنی کودک در این دوره

  از دید پیاژه، این دوره نقطه شروع فعالیت‌های فکری در نخستین مرحله رشد کودک است که به وسیله اعمال حسی و حرکتی مشخص می‌شود.

کودک از طریق فعالیت‌های حسی و حرکتی محیط را شناسایی می‌کند ولی هنوز قادر به تصور و تفکر نیست. در این مرحله هوش کاملا عملی است ولی همین اعمال، اساس فعالیت‌های ذهنی بعدی را تشکیل می‌دهد.

 رشد عاطفی و اجتماعی

  حالات عاطفی کودک، ابتدا به احساس آسایش و عدم آسایش محدود می‌شود. از زمانی که کودک دریابد که وجود مادر برای ارضای نیازهایش ضروری است، اولین زمینه‌های آگاهی از عوامل اجتماعی شکل می‌گیرد. در سه چهار ماهگی، هیجان‌های خوشایند کودک به صورت شادی، خنده و صداهای مخصوص در مقابل محرک‌های مطبوع دیده می‌شود.

  یک کودک طبیعی سه تا شش ماهه در مقابل چهره مادر یا افراد غریبه لبخند می‌زند. در هشت ماهگی چهره‌اش با دیدن افراد غریبه تغییر می‌کند و در اواخر سال اول زندگی، پاسخ عاطفی ترس، گاه به صورت اضطراب کلی و گاه به صورت وحشت از غریبه، ترس از جدا شدن از مادر به وضوح دیده می‌شود که به تدریج از بین می‌رود.

 احساس امنیت و دادوستد عاطفی با مادر

  اهمیت مادر برای کودک، صرفا در رفع نیازهای اساسی او خلاصه نمی‌شود، بلکه همه احساس امنیت کودک وابسته به وجود مادر است. اولین احساس رضایت خاطر در نتیجه مکیدن حاصل می‌شود. شیر دادن مادر، پیوند عمیق بین مادر و کودک به وجود می‌آورد و موجب رضایت خاطر مادر و احساس امنیت خاطر کودک می‌شود.

 ارتباط با بزرگسالان

    ارتباط کودک با بزرگسالان و چگونگی آن از مهمترین عوامل رشد کودک می‌باشد. او با شروع رشد و کسب تجارب ادراکی محیطی، شروع به شناخت افراد در محیط می‌کند. این شناخت از حدود سه یا چهار ماهگی حاصل می‌شود. اولین کسی که کودک با او ارتباط برقرار می‌کند مادر است. پس از پایان سال اول، کمتر به دستکاری اشیا می‌پردازد و بیشتر به مشاهده و نامیدن و اشاره کردن تمایل دارد. سال دوم زندگی از نظر رشد اجتماعی اهمیت بسیار دارد. از یک طرف توانایی‌هایی به دست آورده که دوست دارد آنها را به مرحله اجرا بگذارد و از طرف دیگر نیاز او به بزرگسالان هنوز قابل توجه است. کودک در این سنین ضمن احساس امنیت و آرامش در محیط، باید بتواند به راحتی احساسات و تمایلات خود را نشان دهد تا تدریجا استقلال و اتکای به نفس در او رشد کند. 2

  کودکی میانه


ادامه نوشته