این قول نیز فاقد هرگونه دلیل است، زیرا این تفصیل و تفاوت گذاری، بین صفات فرع، بر قبول اخلاق طبیعی و فطری است، در حالی که چنین چیزی ثابت نیست; و به فرض که چنین باشد چه کسی می تواند ادعا کند که صفات فطری قابل تغییر نیست؟ مگر حیوانات وحشی را نمی توان اهلی کرد؟ مگر تعلیم و تربیت نمی تواند آنقدر ریشه دار شود که اعماق وجود انسان را دگرگون سازد؟

آیات و روایات دلیل بر قابلیت تغییر اخلاق است

آنچه را در بالا گفتیم از نظر دلائل عقلی و تاریخی بود، هنگامی که به دلائل نقلی یعنی آنچه از مبدا وحی و سخنان معصومین(ع) به دست آمده مراجعه کنیم مساله از این هم روشنتر است; زیرا:

1- نفس مساله بعثت انبیا و ارسال رسل و انزال کتب آسمانی و بطور کلی ماموریتی که آنها برای هدایت و تربیت همه انسانها داشتند، محکمترین دلیل بر امکان تربیت و پرورش فضائل اخلاقی در تمام افراد بشر است.

آیاتی مانند: هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة وان کانوا من قبل لفی ضلال مبین (سوره جمعه، آیه 2) (2) و آیات مشابه آن بخوبی نشان می دهد که هدف از ماموریت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هدایت و تربیت و تعلیم و تزکیه همه کسانی بود که در «ضلال مبین » و گمراهی آشکار بودند.

2- تمام آیاتی که خطاب به همه انسانها به عنوان «یا بنی آدم » و «یاایها الناس » و «یاایها الانسان »، و «یا عبادی » می باشد و مشتمل بر اوامر و نواهی و مسائل مربوط به تهذیب نفوس و کسب فضائل اخلاقی است، بهترین دلیل بر امکان تغییر «اخلاق رذیله » و اصلاح صفات ناپسند است، در غیر این صورت، عمومیت این خطابها لغو و بیهوده خواهد بود.

ممکن است گفته شود: این آیات غالبا مشتمل بر احکام است، و احکام مربوط به جنبه های عملی است، در حالی که اخلاق ناظر به صفات درونی است.

ولی نباید فراموش کرد که «اخلاق » و «عمل » لازم و ملزوم یکدیگر و به منزله علت و معلولند، و در یکدیگر تاثیر متقابل دارند; هر اخلاق خوبی سرچشمه اعمال خوب است، همان گونه که اخلاق رذیله، اعمال زشت را به دنبال دارد; و در مقابل، اعمال نیک و بد نیز اگر تکرار شود تدریجا تبدیل به خلق و خوی خوب و بد می شود.

3- اعتقاد به عدم امکان تغییر اخلاق سر از اعتقاد به جبر در می آورد; زیرا مفهومش این است که صاحبان اخلاق بد و خوب قادر به تغییر آن نیستند و چون اعمال آنها بازتاب اخلاق آنها است، پس در انجام کار خوب یا بد مجبورند، و در عین حال مکلف به انجام خوبیها و ترک بدیها هستند; این عین جبر است، و تمام مفاسدی را که مذهب جبر دارد بر آن مترتب می شود. (3)

4- آیاتی که با صراحت تشویق به تهذیب اخلاق می کند و از رذایل اخلاقی بر حذر می دارد نیز دلیل محکمی است بر امکان تغییر صفات اخلاقی، مانند «قد افلح من زکیها وقد خاب من دسیها; هر کس نفس خود را تزکیه کند رستگار شده، و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده سازد نومید و محروم گشته است.» (سوره شمس - آیه 9 و 10).

تعبیر به «دسیها» از ماده «دس » و «دسیسه » در اصل به معنی آمیختن شی ء ناپسندی با چیز دیگر است; مثل این که گفته می شود: «دس الحنطة بالتراب; گندم را با خاک مخلوط کرده »، این تعبیر نشان می دهد که طبیعت انسان بر پاکی و تقوا است و آلودگیها و رذائل اخلاقی از خارج بر انسان نفوذ می کند و هر دو قابل تغییر و تبدیل است.

در آیه 34 سوره فصلت می خوانیم: «ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک وبینه عداوة کانه ولی حمیم; بدی را با نیکی دفع کن ناگهان (خواهی دید) همان کسی که میان تو و او دشمن است گویی دوست گرم و صمیمی (و قدیمی تو) است!»

واژه بداخلاقي در لغت به معناي «تندخويي و بدخويي» (1) مي‌باشد و در اصطلاح اخلاق جمع خُلُق عبارت است از «يك سلسله ملكات نفساني كه در وجود انسان  شکل گرفته و با توجه به آن صفات، اعمال و كارها بدون نياز به فكر و تأمل از انسان صادر مي‌شود». (2) «براساس اين تعريف، اخلاق عبارت از صفات انساني است و اخلاق نيكو به ملكاتي گفته مي‌شود كه منشأ صدور اعمالي گردد كه از نظر شرع و عقل شايسته و پسنديده باشد و اخلاق سوء نيز عبارت از يك سلسله ملكاتي است كه اعمال زشت و افعال ناپسند از آنها سرچشمه بگيرد» (3)

حيات انساني و رسيدن به كمال انسانيت در گرو نر‌م‌خويي و خوش‌اخلاقي است لكن بد اخلاقي و تندخويي محيط زندگي را مسموم مي‌كند و سرانجام نامطلوب دنيوي و اخروي را به همراه خواهد داشت.

  كسي كه خواهان دستيابي به كمال انساني و شرافت و بزرگواري است، كسي كه در جستجوي راحتي روح، آرامش خاطر و عزت و سربلندي است، بايد درصدد اصلاح خويش برآمده، تندخويي و بداخلاقي را كه بدترين قرين انسان و زشت‌ترين خصلت نفساني است از خود دور نمايد.

 

بداخلاقي؛ سمّ مهلك

  بداخلاقي زهر كشنده و از پليديهاي رسواكننده و از رذيلتهاي آشكار است و انسان را از جوار رحمت پروردگار دور مي‌سازد و صاحب اخلاق بد خودش را در زمره پيروان شيطان قرار مي‌دهد. اخلاق بد از درهایي است كه از دل به سوی آتش افروخته حق گشوده شده، آتشي كه بر دلها چيره مي شود. چنان كه اخلاق خوب درهايي است كه از دل، به نعمتهاي بهشت و جوار رحمت پروردگار گشوده شده است.

  اخلاق پليد بيماری دلها و نفوس است و زندگي جاويد را نابود مي‌سازد و با بيماري جسم كه زندگي مادي را نابود مي‌سازد قابل مقايسه نيست. در صورتي كه پزشكان، سخت به حفظ قوانين درمان بدنها توجه دارند با آنكه در آن بيماري، از دست دادن زندگي دنياي فاني است، پس توجه به حفظ  قوانين درمان بيماري دل‌ كه زندگي جاويد را ازبين مي‌برد سزاوارتر است. از اين رو انسان نيازمند است كه در شناخت علتها و عوامل آن جستجو كند، آنگاه به درمان و اصلاح آنها بپردازد و مقصود خداي متعال در آيه شريفه «قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكّيها... هركس نفس خود را تزكيه كرده رستگار شده» (4) همين درمان است» (5)

ريشه‌هاي بداخلاقي

1ـ بيماري‌هاي جسماني: تندخويي از جمله خصلت‌هايي است كه نوعاً ريشه در بيماري‌هاي جسماني داشته و در بسياري از موارد از ضعف بنيه، خستگي مفرط، كار زياد و مشغوليت بيش از حد توان سرچشمه مي‌گيرد. زيرا سبب بداخلاقي از غدد داخلي، ورم مغز و برخي ديگر از بيماري‌هاي جسمي سرچشمه گرفته كه بايد در صدد معالجه آن برآيد.

2ـ فشارهاي روحي و عقده‌هاي رواني: برخي از كساني كه تندخو هستند معمولاً در محيط‌ هايي قرارداشتند كه با محيط زندگي خويش سازگاري نداشتند و به خاطر رفتار ناهمگون محيط با چنين افرادي باعث ايجاد عقده‌هاي روحي و رواني در چنين افرادي مي‌شوند و اين افراد به خاطر خلأ روحي وكمبود محبت دچار بداخلاقي مي‌شوند.

3ـ تربيت ناصحيح: برخي ديگر از مصاديق تندخويي در كساني بروز مي‌كند كه افراد تأثيرگذار جامعه مانند پدران و مادران و آموزگاران به گونه‌اي ناصحيح وي را تربيت كرده‌اند و باعث ايجاد اختلال رواني و در نتيجه تندخويي در فرد مي‌شوند. (6)

 

آثار بداخلاقي

1ـ از بين رفتن اعمال: بداخلاقي باعث از بین رفتن اعمال ديگر انسان مي‌شود؛ زيرا انسان را از حالت تعادل خارج مي‌كند و هر كار خوبي هم داشته باشد عاقبت با بداخلاقي از ارزش آن كاسته شده و بداخلاقي بر كارهايش سايه مي‌افكند و نمي‌گذارد شيريني آن كارها را درك كند.

امام صادق(ع) مي‌فرمايند:

«بدخويي كردار را تباه مي‌سازد همچنان كه سركه عسل را از بين مي‌برد» (7)

 

2ـ توانایي نداشتن بر توبه حقيقي: رسول اكرم(ص) در وصيتش به حضرت علي(ع) مي‌فرمايند: «اي علي؛ براي هر گناهي مي‌شود توبه كرد مگر بداخلاقي. همانا صاحب اخلاق بد هر زمان كه از گناهي خارج شود در گناه ديگر داخل مي‌شود» (8)ممكن است منظور از اين سخن اين باشد كه فرد بداخلاق هنگامي كه از گناهي توبه مي‌كند در حالي كه بداخلاقي را از وجود خويش ريشه‌كن نساخته، عقده آن را در جاي ديگر و به صورت شديدتر باز مي‌كند و به همين خاطر هرگز موفق به توبه كامل نمي‌شود تا اينكه اين رذيله اخلاقي را از درون خويش پاك سازد.

3ـ فشار قبر: كسي كه بداخلاقي مي‌كند و آن را تا زمان مرگ معالجه نكند دچار عذاب قبر مي‌شود. براي مثال زماني كه سعد بن عباد از دنيا رفت، حضرت از عقب جنازه او بي‌كفش و رداء تشييع مي‌كرد و حضرت خودش داخل قبر او رفت و به دست مبارک خود اورا در لحد گذاشت. در اين هنگام مادر سعد صدا زد كه اي سعد بهشت گواراي تو باد. حضرت فرمود: اي مادر سعد ساكت باش بدرستي كه سعد در قبر به فشار قبر دچار گشته است گفتند يا رسول الله، تو بر او نماز خواندي و به دست مبارك خود، او را دفن كردي و بعد از آن فرمودي كه دچار فشار قبر شده؟ فرموند: بله زيرا كه او با اهل خود بداخلاق بود» (9)

در نتيجه، اخلاق مرد و چگونگي برخورد او با خانواده در منزل به قدري مهم است كه جزاي بداخلاقي آن حتي با نزول فرشتگان و توجه خاص پيامبر(ص) قابل جبران نيست.

4ـ محروم شدن از بهشت: انسان به سبب بداخلاقي، زيانهاي بزرگي متحمل مي‌شود و از نعمتهاي بسياري محروم مي‌شود و عاقبت انسان را به عذاب اخروي مي‌افكند. روزي به رسول اكرم(ص) عرض كردند: «فلان زن روزها روزه مي‌گيرد و شبها را به عبادت مشغول است ولي بداخلاق است و از كج‌خلقي به همسايگان خود آزار مي‌رسند. آن حضرت فرمودند: «هيچ خيري در او نيست و او از اهل جهنّم است» (10) و نيز آن حضرت فرمودند بدخلقي بنده را تا قعر جهنم مي‌كشاند.

5ـ از بين رفتن خير دنيا و آخرت: بداخلاقي اولاً باعث از دست دادن خير دنيوي مي‌شود و اجازه نمي‌هد صاحبش در دنيا آرامشي را احساس كند و چنين شخصي لذت دنيا را از دست مي‌دهد و ثانياً فرد بداخلاق خير اخروي يعني بهشت برين و رضايت پروردگار را از دست مي‌دهد و مصداق بارز آيه «خَسِرَ الدّنيا و الآخرة ذلِك هُوَ الْخُسرانُ المُبينِ... هم دنيا را از دست داده و هم آخرت را و اين همان خسران و زيان آشكار است» (11) مي‌شود و در حقيقت به سبب بداخلاقي حقيقت انساني خويش را از دست مي‌دهد. در حديث قدسي خطاب به پيامبر آمده است: «اي محمد! با خوش‌رويي با مردم رفتار كن همانا كسي كه بداخلاق است خير دنيا و آخرت او از بين رفته است.» (12)

6ـ نداشتن طراوات زندگي: با تندخويي طراوات و شادابي در زندگي انسان وجود نخواهد داشت و در واقع نمي‌تواند زندگي واقعي را تجربه كند و همچون شخص عطشاني است كه به دنبال سراب مي‌رود و نه آبي پيدا مي‌كند و نه تشنگي‌اش برطرف مي‌شود. حضرت علي(ع) مي‌فرمايند: «تندخويي زندگي را مشقت بار و سخت مي‌سازد» (13)

 

انواع گوناگون بداخلاقي:

  بداخلاقي طيف وسيعي از گناهان را شامل مي‌شود و خشم و عصبانيت يكي از مصاديق بارز بداخلاقي به شمار مي‌رود. با اندك تأملي مي‌توان متوجه شد كه بداخلاقي در عرصه‌هاي گوناگون شكلهاي گوناگوني پيدا مي‌كند. اگر انسان آنها را رعايت نكند باعث انحراف از مسير انسانيت مي‌گردد. برخي از انواع بداخلاقي موارد زير به شمار مي‌آيد:

1ـ بداخلاقي در خانه: فرد بداخلاق علاوه بر نداشتن آرامش خودش باعث مي‌شود آرامش اعضاي ديگر خانواده را نيز تباه كند و باعث آسيب روحي و رواني آنان مي‌شود. چنين خانواده‌اي ديگر نمي‌تواند پله‌هاي ترقي را طي كند و هميشه در اينگونه خانواده‌ها به جاي آرامش، اضطراب حكمراني مي‌كند و همين باعث به وجود آوردن مشكلات اجتماعي، فرهنگي و عاطفي مي‌شود.

2ـ بداخلاقي شغلي: اشخاص بداخلاق علاوه بر اينكه در روابط شغلي خود با ديگران به صورت تيره و تار عمل مي‌كنند همچنين به تعهدي كه بايد نسبت به شغل خود داشته باشند پايبند نيستند. مثلاً كسي كه كارمند است و كار اصلي وي رسيدگي به امورات مردم است در كارش تعلل مي‌كند و كاري كه مي‌توانست زودتر به انجام برساند، مدتها بر زمين گذاشته است و آن را به پايان نمي‌رساند. بنابراين تعهدي كه شخص نسبت به شغلش دارد و آن را رعايت نمي‌كند مي‌تواند بداخلاقي شغلي محسوب شود.

3ـ بداخلاقي سياسي: در عرصه سياست اگر افرادي يا احزابي براي ديگران بدنامي ايجاد كنند  يا به همديگر تهمت‌هاي بي‌اساس نسبت دهند تا همديگر را سركوب كنند و يا يك مسئله كوچك و فرعي را يك مسئله بزرگ و اصلي جلوه دهند و به جاي تلاش و كوشش در راستاي خدمت به مردم با ديگر احزاب به سياست‌بازيهاي بيهود بپردازند همه اينها مصداق بداخلاقي سياسي به شمار مي‌رود. افرادي كه در اينگونه عرصه‌ها خدمت مي‌كنند بايد از اينگونه بداخلاقي‌ها اجتناب كنند و جامعه عظیم انساني را با سياست‌ بازيهاي خود به چالش نكشانند.

4ـ بداخلاقي اجتماعي: كسي كه در اجتماع توان شنيدن سخنان   ديگران را ندارد يا اينكه بي‌اساس سخن ديگران را رد مي‌كند و به عبارت ديگر منزلت اجتماعي افراد ديگر را زير پا مي‌گذارد چنين فردي دچار بداخلاقي اجتماعي شده كه بايد با حلم و صبر و شنيدن حرفهاي ديگران و ارج نهادن به حقوق اجتماعي افراد خودش را از اين نوع بداخلاقي نجات دهد و گامي براي ايجاد آسايش رواني اجتماع بردارد.

 

درمان بداخلاقي:

  بايد دانست كه بداخلاقي مرضي  غيرقابل درمان نيست،و اگر اخلاق تغييرپذير نبود سفارشها و اندرزها و تربيتها باطل بود. اميرالمؤمنين در سفارشاتش به یکی از اصحاب فرمودند: اخلاقت را نيكو ساز. پس با اين حديث ميتوان متوجه شد كه اخلاق قابل تغيير است.

به علاوه چگونه ممكن است خلق و خوي بعضي از حيوانات وحشي به وسيله تعليم و تربيت عوض شود و آنها را به حيوانات اهلي تبديل كرد، اما خود انسان كه داراي عقل و شعور است تربیت نپذيرد و نتواند اخلاق بد خويش را به حسن خلق تبديل كند.

برخي راههاي درمان بداخلاقي اين چنين است:

1ـ یادآوری مفاسد دنيوي: كسي كه بداخلاق است اگر كمي به اطرافش توجه كند مي‌بيند كه افراد جامعه از او گريزان هستند و نمي‌تواند با ديگران رابطه خوبي برقرار کند و معمولاً تنها است و يا افراد جامعه به خاطر خلق بد او از او دل آزرده هستند و خاطره خوبي از وي ندارند و به او به عنوان يك مزاحم نگاه مي‌كنند و با يك عده محدودي هم كه ارتباط دارد بيشتر ارتباطي تخريبي است تا يك ارتباط سالم. حال اگر اين شخص مفاسد دنيوي بداخلاقي را براي خويش متذكر شود، آرام‌آرام رفتارش را تغيير مي‌دهد و مايه اميد و آرامش ديگران مي‌شود.

2ـ همنشینی با افراد خوش‌اخلاق: اگر در جايي باشيد كه كسي از عطر استفاده كرده باشد و شما از آنجا عبور كنيد بوي خوش آن عطر به مشام شما مي‌رسد با آنكه شما از عطر استفاده نكرده‌ايد و اينچنين است اگر فردي كه رفتار تندي دارد با افراد خوش‌اخلاق نشست و برخاست داشته باشد كم‌كم اخلاق نيكوي آنها به اين فرد اثر مي‌گذارد و بعد از مدتي متوجه اثرات آن بر خودش مي‌شود.

3ـ مبارزه با نفس در رفع اخلاق بد: كسي را در نظر بگيريد كه قند خون دارد وي هميشه مواظب خوراك خود هست تا مبادا قند خونش بالا برود. فردي كه بداخلاق است نيز بايد مراقب باشد چيزهايي كه زمينه بداخلاقي وي را ايجاد مي‌كند  برطرف نمايد و يا حالتش را عوض كند. اين‌گونه افراد بايد مراقب باشند كه خشمشان را كنترل كنند، صدايشان را بالا نبرند و اين را در نظر بگيرند كه همه مسائل و مشكلات روزي پايان مي‌پذيرد و براي مسائل زودگذر خودش و ديگران را ناراحت و عصباني نكند.

4ـ وادار كردن نفس به اعمالي كه بر خواسته از اعمال نيكوست: علاوه بر اينكه انسان بايد مراقب باشد خصلت‌هاي تند از او سر نزند بايد خودش را به ويژگي‌هاي نيكو وادار سازد. براي مثال وقتي كه مي‌خواهد صحبت كند نرم و نيكو سخن بگويد و يا از عبارات زيبا استفاده كند و اجازه بدهد كه ديگران هم سخنان خود را بگويند. حتي حقوق ديگران را بر خودش مقدم بدارد، خودش را جاي افراد ديگر بگذارد و همانطور كه توقع خوش‌رفتاري از ديگران دارد خودش نيز چنين باشد و با چنين ديدگاهي بايد سعي كند و با تمرين و ممارست اخلاق بد را از وجودش ريشه‌كن سازد.



منابع:

1- محقق نراقی در جامع السعادات این نظریه را برگزیده است (جامع السعادات جلد 1، ص 24).

2- آیه 164 آل عمران نیز همین مضمون را در بردارد.

3- به اصول کافی، جلد 1، ص 155و کشف المراد،بحث قضا و قدر درباره مفاسد و مذهب جبر مراجعه شود.

 1. دهخدا، علي‌اكبر؛ لغت‌نامه، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377ش، چاپ دوم، ج3، ص3838.

 2. نراقي، مهدي؛ جامع‌السعادات،قم، انتشارات اسماعيليان،  1383ش، چاپ چهارم، ج1، ص26.

 3. اسماعيلي يزدي، عباس؛ فرهنگ اخلاق،قم، انتشارات جمكران، 1385ش، ص20.

 4 . سوره شمس، آيه 9.

 5 . كاشاني، مولي محسن؛ برگرفته از كتاب راه روشن، ترجمه كتاب المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء، مترجم عبدالعلي صاحبي، استان قدس رضوي، 1372ش، چاپ اول، ج5، ص126.

 6. اسماعيلي يزدي، عباس؛ فرهنگ صفات، چاپ اسوه، 1386ش، چاپ اول، ص640.

 7 . همان.

 8 . طبرسي، رضي‌الدين حسن بن فضل؛ مكارم الاخلاق، قم، انتشارات شريف، 1412ق، چاپ چهارم، ص433.

 10. مجلسي، محمدتقي؛ بحارالانوار، بيروت، دارالوفاء، 1403ق، ج71، ص394.

 11 . سوره حج، آيه 11.

 12 . عاملي، حر؛ وسائل‌الشيعه، قم، موسسه آل البيت لاحياء التراث، 1409ق، چاپ اول، ج2، ص241.

 13. تميمي آمدي، عبدالواحد بن محمد؛ تصنيف غررالحكم و دررالكلم، مطبعة مكتب الاعلام الاسلامي، دفتر تبليغات اسلامي، 1378ش، چاپ دوم، ص264.